نوروز | |||
نوروز
دیباچه آغاز سال پیدایش جشن نوروز جهان انجمن شد بر تخت اوی از آن بر شده فره بخت اوی به جمشید بر گوهر افشاندند مر آن روز را روز نو خواندند سر سال نو هرمز فرودین بر آسوده از رنج تن، دل ز کین به نوروز نو شاه گیتی فروز بر آن تخت بنشست فیروزروز بزرگان به شادی بیاراستند می و رود و رامشگران خواستند محمد بن جریر طبری نوروز را سر آغاز دادگری جمشید دانسته : جمشید علما را فرمود که آن روز که من بـنـشـسـتم به مظالم، شما نزد می باشید تا هر چه در او داد و عدل باشد بنمایـیـد، تا من آن کنم. و آن روز که به مظالم نشـسـت روز هرمز بود از ماه فروردین. پس آن روز رسم کردند. ابوریحان بـیـرونی پرواز کردن جمشید را آغاز جشن نوروز می داند : چون جمشید برای خود گردونه بساخت، در این روز بر آن سوار شد، و جن و شیاطین او را در هوا حمل کردند و به یک روز از کوه دماوند به بابل آمد و مردم برای دیـدن این امر به شگفت شدند و این روز را عید گرفته و برای یادبود آن روز تاب می نـشـیـنـند و تاب می خورند. به نوشته گردیزی، جمشید جشن نوروز را به شکرانهً این که خداوند " گرما و سرما و بیماری و مرگ را از مردمان گرفت و سیصد سال بر این جمله بود " برگزار کرد و هم در این روز بود که " جمشید بر گوساله ای نشست و به سوی جنوب رفت به حرب دیوان و سیاهان و با ایشان حرب کرد و همه را مقهور کرد. " و سرانجام خیام می نویسد که جمشید به مناسبت باز آمدن خورشید به برج حمل، نوروز را جشن گرفت : سبب نهادن نوروز آن بوده است که آفتاب را دو دور بود، یکی آنکه هر سیصد و شصت و پنج شبان روز به اول دقیقه حمل باز آمد و به همان روز که رفته بود بدین دقیقه نتواند از آمدن، چه هر سال از مدت همی کم شود؛ و چون جمشید، آن روز دریافت ( آن را ) نوروز نام نهاد و جشن و آیـیـن آورد و پس از آن پادشاهان و دیگر مردمان بدو اقتدا کردند. در خور یادآوری است که جشن نوروز پـیـش از جمشید نیز برگزار می شده و ابوریحان نیز، با آنکه جشن را به جمشید منسوب می کند، یاد آور می شود که، " آن روز را که روز تازه ای بود جمشید عید گرفت؛ اگر چه پـیـش از آن هم نوروز بزرگ و معظم بود " . گذشته از ایران، در آسیای صغیر و یونان، برگزاری جشن ها و آیـیـن هایی را در آغاز بهار سراغ داریم. در منطقهً لیدی و فری ژی، براساس اسطوره های کهن، به افتخار سی بل، الههً باروری و معروف به مادر خدایان، و الههً آتیس جشنی در هنگام رسیدن خورشید به برج حمل و هنگام اعتدال بهاری، برگزار می شد. مورخان از برگزاری آن در زمان اگـُوست شاه در تمامی سرزمین فری ژی و یونان و لیدی و آناتولی خبر می دهند. به ویژه از جشن و شادی بزرگ در سه روز 25 تا 28 مارس ( 4 تا 7 فروردین ) . صدرالدین عینی دربارهً برگزاری جشن نوروز در تاجیکستان و بخارا ( ازبکستان ) می نویسد: ... به سبب اول بهار، در وقت به حرکت در آمدن تمام رستـنی ها، راست آمدن این عید، طبـیـعت انسان هم به حرکت می آید. از این جاست که تاجیکان می گویند : " حمل، همه چیز در عمل ". در حقیقت این عید به حرکت آمدن کشت های غله، دانه و سر شدن ( آغاز ) کشت و کار و دیگر حاصلات زمینی است که انسان را سیر کرده و سبب بقای حیات او می شود. وی در جای دیگر می گوید : در بخارا " نوروز " را عید ملی عموم فارسی زبانان است، بسیار حرمت می کردند. حتی ملای دینی به این عید که پیش از اسلامیت، عادت ملی بوده، بعد از مسلمان شدن هم مردم این عید را ترک نکرده بودند، رنگ دینی اسلامی داده، از وی فایده می بردند. از آیت های قرآن هفت سلام نوشته به " غولونگ آب " که خوردن وی در نوروز از عادت های ملی بیـش تره بوده، تر کرده می خوردند. ولی برگزاری شکوهمند و باورمند و همگانی این جشن در دستگاه های حکومتی و سازمان های دولتی و غیر دولتی و در بیـن همهً قشرها و گروه های اجتماعی، بی گمان، از ویژگی های ایران زمین است، که با وجود جنگ و ستیزها، شکست ها و دگرگونی های سیاسی، اجتماعی، اعتقادی، علمی و فنی، از روزگاران کهن پا بر جا مانده، و افزون بر آن به جامعه ها و فرهنگ های دیگر نیز راه یافته است؛ و در مقام مقایسه، امروز جامعـه و کشوری را با جشن و آیـیـن چندین روزه ای، که چنین همگانی و مورد احترام و باور خاص و عام، فقیر و غنی، کوچک و بزرگ و بالاخره شهری و روستایـی و عشایـری باشد، سراغ نداریم. روزها یا ماه جشن نوروز چون جم درگذشت، پادشاهان همه روزهای این ماه را عید گرفتند. عیدها را شش بخش نمودند : 5 روز نخست را به پادشاهان اختصاص دادند، 5 روز دوم را به اشراف ،5 روز سوم را به خادمان و کارکنان پادشاهی، 5 روز چهارم را به ندیمان و درباریان، 5 روز پنجم را به توده مردم و پنجه ششم را به برزیگران. کمپفر در سفرنامهً خود آورده که، در زمان شاه سلیمان صفوی، مهمانی ها، تفریح و جشن های نوروز در میدان های عمومی تا سه هفته طول می کشید. "درو ویل" مدت تعطیلی جشن نوروز را در زمان فتحعلیشاه دو هفته می نویسد. ولی برگزاری مراسم نوروزی امروز، دست کم از پنجه و " چهارشنبه آخر سال " آغاز و در " سیزده بدر " پایان می پذیرد. رسم ها و آیـیـن های نوروزی که از روزگاران کهن برگزاری آن ها از نسلی به نسل بعد به ارث رسیده، به ناگزیر با دگرگونی شیوه های زندگی، تکنولوژی های صنعتی و ماشینی، سازمان های اداری، شغـل ها، قانون ها، وسایـل ارتباط جمعی جدیـد - چنان که خواهیم دید - بدون آنکه هویـت خود را از دست بدهد، تحول یافته است. از آداب و رسم های کهن پـیـش از نوروز، بایستی از پنجه ( خمسه مسترقه )، چهارشنبه سوری و خانه تکانی یاد کرد. پنجه ( خمسه مسترقه ) ... هر یک از ماه های فارسی سی روز است و از آن جا که سال حقیقی سیصد و شصت و پنج روز است، پارسیان پنج روز دیگر سال را " پنجی " و " اندرگاه " گویند. سپس این نام تعریب شده و " اندرجاه " گفته شد و نیز این پنج روز دیگر را روزهای مسترقه نامند، زیرا که در شمار هیچ یک از ماه ها حساب نمی شود .... این پنج روز را که همزمان با یکی از شش " گهنبار " است، جشن می گرفـتـند. مراسم پنجه تا سال 1304، که تقویم رسمی شش ماه اول سال را سی و یک روز قرار داد، برگزار می شد. برگزاری جشن خمسه در بین همهً قشرهای اجتماعی رواج داشت. به طوری که در 1311 هجری قمری مردی نیک اندیش در هزینه کردن درآمد موقوفهً خود، در استرک کاشان، سفارش می کند که : " ... بقیه منافع وقف را هر ساله برنج ابتیاع نموده از آخر خمسه مسترقه به تمام اهالی استرک وضیع و شریف ذکور و اناث، صغیر و کبـیر بالسویه برسانند ". در گاهشماری تبری، که نوروز در مرداد ماه برگزار می شد، مراسم پنجه، در دورهً صفویه، همزمان با جشن و روز آب پاشان بود : ... و حضرت اعلی شاهی ظل اللهی، به دستور ولایت بهشت آسای مازندران کامیاب دولت بودند، و چون فصل نشاط افزای بهاری سپری گشته، هوای آن دیار رو به گرمی نهاد، ارادهً تماشای جشن و سرور پنجه که معتاد مردم گیلان است از خاطر خطیر سر زد. رسم مردم گیلان است که در ایام خمسه مسترقه هر سال که به حساب اهل تنجیم آن ملک، بعد از انقضای سه ماه بهار قرار داده اند، و در میانه اهل عجم روز آب پاشان است؛ بزرگ و کوچک و مذکر و موًنث به کنار دریا آمده، پنج روز به سور و سرور می پردازند و همگی از لباس تکلیف عریان گشته، هر جماعت با اهل خود به آب درآمده، با یکدیگر آب بازی کرده، و بدین طرب و خرمی می گذرانند و الحق تماشای غریبی است. میر نوروزی مسعـودی در این باره می نویسد : ... پنج روز آخر آن فروردگان است، که روز اول آن در عراق و ایران کوسه ای بر استر خود سوار شود ( و این جز در عراق و دیار عجم رسم نیست و اهل شام و جزیره و مصر و یمن آن را ندانند )، و تا چند روز جوز و سیر و گوشت چاق و دیگر غذاهای گرم و نوشیدنی های گرمازا و سرمابر به او بخورانند و بنوشانند و چنان وانمود کند که سرما را بـیرون می کند و آب سرد بر او ریزد و احساس رنج نکند، و به فارسی بانگ زند: " گرما، گرما" و این هنگام عید عجمیان است که در اثـنای آن طرب کنند و شاد باشند. از برگزاری رسم میرنوروزی، تا 73 سال پیش، آگاهی داریم؛ علامه محمد قزوینی در پژوهشی ارزشمند دربارهً میرنوروزی - که مانند همه پژوهش های آن علامهً فقید ادبی و فرهنگی می باشد - شرحی آورده است، که خود می تواند پژوهش مردم نگاری باشد و دریغم آمد که به اشاره بسنده شود. .... یکی از دوستان موثـق نگارنده، از اطبای مشهور، که سابق در خراسان مقیم بوده اند، در جواب استفسار من از ایشان در این موضوع، مکتوب ذیل را به اینجانب مرقوم داشته اند که عیناً درج می شود : " در بهار 1302 هجری شمسی برای معـالجه بیماری به بجنورد رفته بودم. از اول فروردین تا چهاردهم فروردین در آنجا بودم، در دهم فروردین دیدم جماعت کثیری، سواره و پـیاده می گذرند، که یکی از آنها با لباس فاخر، بر اسب رشیدی نشسته، چتری بر سر افراشته بود. جماعتی هم سواره در جلو و عقب او روان بودند. یکدسته هم پـیاده به عنوان شاطر و فراش که بعضی چوبی در دست داشتند، در رکاب او یعـنی پیشاپـیش و در جنبـین و در عقب او روان بودند، چند نفر هم چوب های بلند در دست داشتـند که بر سر هر چوبی سر حیوانی از قبـیل گاو یا گوسفند بود، یعـنی استخوان جمجمه حیوانی، و این رمز از آن بود که امیر از جنگی فاتحانه برگشته و سرهای دشمنان را با خود می آورد. دنبال این جماعت، انبوه کثیری از مردم متفرقه، بزرگ و خرد، روان بودند و هیاهوی بسیار داشتـند. تحقیق کردم، گفتند که در نوروز یک نفر امیر می شود، که تا سیزده عید، امیر و حکمفرمای شهر است، به اعیان و اعزه شهر حوالهً نقد و جنس می دهد، که همه کم یا زیاد تقدیم می کنند. به این طریق که مثلا حکمی می نویسد برای فلان متعـین : - که شما باید صد هزار تومان تسلیم صندوق خانه کنید، البته مفهوم این است که صد تومان باید بدهید. البته این صد تومان را کم و زیاد می کردند، ولی در هر حال چیزی گفته می شد، غالب اعیان به رغبت و رضا چیزی می دادند. زیرا، جزو عادات عید نوروز به فال نیک می گرفتـند. از جمله به ایلخانی هم مبلغی حواله می دادند که می پرداخت. بعد از تمام شدن سیزده عید دورهً امارت او به سر می آید، و گویا در یک خاندان این شغـل ارثی بود ". بی گمان امروز، کسانی را که در روزهای نخست فروردین، با لباس های قرمزرنگ و صورت سیاه شده در کوچه و گذر و خیابان می بیـنیم که با دایره زدن و خواندن و رقصیدن مردم را سرگرم می کنند و پولی می گیرند، بازماندهً شوخی ها و سرگرمی های انتخاب " میر نوروزی " و " حاکم پنج روزه " است که تـنها در روزهای جشن نوروزی دیده می شوند، نه در وقت و جشنی دیگر؛ و آنان خود در شعرهایی که می خوانند، می گویند : حاجی فیروزه، عید نوروزه، سالی چند روزه . روزهای مردگان و پنجشنبه آخر سال در روزهای پنجه، از جمله رسم ها، تهیه کردن غذا، آیـینی مذهبی بوده، ابوریحان می نویسد: ... و گبرکان در این پنج روز خورش و شراب نهند، روان های مردگان را و همی گویند، که جان مرده بیاید و آن غذا گیرد. غذا پختن و بر مزار مردگان بردن در قرن چهارم رسم بوده است؛ از خوارزم تا فارس : خوارزمیان پنج روز آخر اسفند و پنج روز دیگری که در پی آن است و ملحق به این ماه مانند اهالی فارس، در روزهای فروردگان برای ارواح مردگان در گورستان غذا می گذارند. یکی از صورت های برجا ماندهً این رسم، در شهر و روستا، به گورستان رفتن " پنجشنبه آخر سال " است، به ویژه خانواده هایی که در طول سال عضوی را از دست داده اند. رفتن به زیارتگاه ها و " زیارت اهل قبور "، در پنجشنبه - و نیز، روز پـیش از نوروز و بامداد نخستین روز سال - رسمی عام است. در این روز، خانواده ها خوراک ( پلو خورش )، نان، حلوا و خرما بر مزار نزدیکان می گذارند و بر مزار تازه گذشتگان شمع، یا چراغ روشن می کنند. در برخی از شهرهای ایران، روز پیش از عید، خانواده های عزادار، از خویشان و نزدیکان با غذا و حلوا پذیرایی می کنند و در سر مزار جمع می شوند. و نیز رسم است که ایرانیان شیعه، در موقع سال تحویل، به زیارت قبر امامان و امامزادگان میروند. خانه تکانی خانه تکانی امسال، در خانه تکانی شهر نیز سرایت کرد : مسئـول خدمات شهری شهرداری تهران در مصاحبه ای گفت : از آن جا که ایرانی ها براساس یک سنت حسنه همه ساله در واپسین روزهای سال اقدام به نظافت و پاکیزه گی منازل خود می کنند، شهرداری تهران نیز برای دستیابی به شهری پاکیزه و تمیز همگام و همراه با مردم، نسبت به لکه گیری گذرگاه ها و جمع آوری نخاله ها و ضایعات شهری در مناطق بیست گانه شهرداری تهران اقدام می کند. کاشتن سبزه در ایران کهن، " بـیست و پنج روز پیش از نوروز، در میدان شهر، دوازده ستون از خشت خام بر پا می شد، بر ستونی گندم، برستونی جو و به ترتیب، برنج، باقلا، کاجیله ( گیاهی است از تیرهً مرکبان، که ساقه آن به 50 سانـتی متر است )، ارزن، ذرت، لوبـیا، نخود، کنجد، عدس و ماش میکاشتـند؛ و در ششمین روز فروردین، با سرود و ترنم و شادی، این سبزه ها را می کندند و برای فرخندگی به هر سو می پراکندند ". و ابوریحان نقـل می کند که : " این رسم در ایرانیان پایدار ماند که روز نوروز در کنار خانه هفت صنف از غلات در هفت اسطوانه بکارند و از رویـیدن این غلات، به خوبی و بدی زراعت و حاصل سالیانه حدس بزنند ". امروز، در همهً خانه ها رسم است که ده روز یا دو هفته پیش از نوروز، در ظرف های کوچک و بزرگ، کاسه، بشقاب، پشت کوزه و ... دانه هایی چون گندم، عدس، ماش و ... می کارند. موقع سال تحویل و روی سفره "هفت سین " بایستی سبزه بگذارند. در برخی از شهرهای آذربایجان، سومین چهارشنبه به خیس کردن و کاشتن گندم و عدس برای سبزه های نوروزی اختصاص دارد. این سبزه ها را در خانواده ها تا روز سیزده نگه داشته، و در این روز زمانی که برای " سیزده بدر " از خانه بـیرون می روند، در آب روان می اندازند. سفره هفت سین در برخی از نوشته ها از سفره هفت شین (هفت رویـیدنی که با حرف شین آغاز می شود) سخن رفته و آن را رسمی کهن تر دانسته اند. در ریشه یابی واژهً هفت سین نظرهای دیگری چون هفت چین ( هفت رویـیدنی از کشتزار چیده شده ) و هفت سینی از فراورده های کشاورزی نیز بیان شده است. پراکندگی نظرها ممکن است به این سبب باشد که در کتاب های تاریخی و ادبی کهن اشاره ای به هفت سین نشده و از دورهً قاجاریه است که درباره باورها و رفتارها و رسم های عامیانهً مردم تحقیق و بحث و اظهار نظر آغاز شده است. نمی دانیم که آیا پیش از قاآنی هم شاعری هفت سین را در شعر خود آورده است؟ سین ساغر بس بود ما را در این نوروز روز گو نباشد هفت سین رندان دُرد آشام را میرزاده عشقی نیز در " نوروزی نامه " در اسلامبول در مسمطی برای آگاهی مردم آن دیار سروده : همه ایرانیان نوروز را از یاد بود کی بپا سازند از مازندران تا شوش و ملک ری بساط هفت سین چینند و بنشینند دور وی پوشیدن لباس نو سفرنامه نویسان دوره صفویه و قاجاریه، در شرح و وصف جشن های نوروزی، از لباس های فاخر مردم فراوان یاد کرده اند. خرید لباس نو و برخی وسیله های فرسوده ای که به مناسبت نوروز نیاز به " نو " ساختن دارد، رقم عمدهً هزینه های فصلی - و گاه سالانه - خانواده ها را تشکیل میدهد. بسیاری از خانواده ها که در سوگ یکی از نزدیکان لباس سیاه پوشیده اند، به مناسبت نوروز، به ویژه هنگام سال تحویل، لباسی دیگر میـپوشند. کسانی که به هر علت لباس نو ندارند، می کوشند هر قدر هم اندک - جوراب، پیراهن - در هنگام سال تحویل، نو بـپوشند. در گذشته که فروشگاه ها و بازارهای فروش لباس دوخته نبود و مردم دوختن لباس خود را به خیاط ها سفارش می دادند، نوبت های دوخت و کار شبانه روزی خیاطان یکی از دشواری های خانواده ها بود. اگر در روزهای پیش از نوروز، در خانواده ها، محله ها، مدرسه ها و سازمان های نیکوکاری رسم است که برای کودکان نیازمند لباس تهیه کنند، این کار نیک پیش از آنکه برای کمک و همراهی باشد، برای لباس نو پوشاندن به کودکان در جشن نوروز است. این باور کهن را در نوشته ها، توصیه ها و توصیف های نوروزی، همواره می بـینیم که : از طبـیعت پـیروی کنیم، از درختان یاد بگیریم و با آمدن بهار، لباس نو بـپوشیم، که شگون شادمانی و آرامش است. خوراک های نوروزی در مقاله ها و پژوهش هایی که در این هفتاد و پنج ساله اخیر درباره نوروز نوشته شده، افزون بر خوردنی های سفره هفت سین، گاه از غذاهای ویژه شب پیش از نوروز، و شب اول سال، در خانواده های سنتی شهرها و منطقه های مختلف یاد شده است. خوراکی هایی که با ویژگی های اقلیمی و نوع فراورده های هر منطقه هماهنگی داشت، و در عین حال بهترین و کمیاب ترین غذای منطقه بود؛ و همه قشرهای اجتماعی - فقیران نیز - میکوشند که در این روزها، برای فراهم آوردن غذای بهتر، گشاده دستی کنند و به گفتهً ابوریحان:"این عیدها، یکی از اسبابی است که تنگی روزی فقیران را به زندگی فراخ مبدل می سازد ". امروز در تهران و برخی شهرهای مرکزی ایران، سبزی پلو ماهی خوردن در شب نوروز و رشته پلو در روز نوروز رسم است، و شاید بتوان گفت که غذای خاص نوروز در این منطقه است. " پلو " در شهرهای مرکزی و کویری ایران ( می توان گفت غیر از گیلان و مازندران در همهً شهرهای ایران ) تا چندی پـیش غذای جشن ها، غذای مهمانی و نشانه رفاه و ثروتمندی بود. و این " بهترین " غذا، خوراک خاص همهً مردم - فقیر و غنی - در شب نوروز بود. اگر نیک مردی در صد و پنج سال پـیش در استرک کاشان، ملکی را وقف می کند که از درآمد آن " همه ساله برنج ابتیاع نموده از آخر خمسه مسترقه به تمام اهالی استرک، وضیع و شریف، ذکور و اناث، صغیر و کبـیر، بالسویه برسانند "، بی گمان به این نیت بوده، که در شب نوروز سفرهً هیچ کس بی " پلو " نباشد. با پـیدایش و گسترش رسانه های گروهی صنعتی امروز چون روزنامه ها، رادیو و تلویزیون، و وجود برنامه های گونه گون در معرفی جشن ها و آیـین های کهن، نوعی یکنواختی در فراهم آوردن وسیله ها و برگزاری مراسم، در همهً شهرها و استان ها به وجود آمده است. بی گمان تبلیغات مؤسسه های تولید کننده کالاها نیز عاملی موثر در این یکنواختی هاست. دید و بازدید نوروزی، یا عید دیدنی تا زمانی که "مسافرت های نوروزی" رسم نشده بود، در شهرها و محله هایی که آشنایی های شغـلی و همسایگی و " روابط چهره به چهره " جایی داشت، دید و بازدید های نوروزی، وظیفه ای بـیش و کم الزامی به شمار می رفت. و چه بسا آشنایانی بودند - و هستـند - که فقط سالی یک بار، آن هم در دید و بازدید های نوروزی، به خانهً یکدیگر می روند. به یاد دارم که در کرمان، در بـین زردشتیان، هنگامی که کسی از دوست و آشنایش گله می کرد که چرا بدیدنش نمی آید، این جمله می گفت : " اگر با هم قهر هم بودیم، دست کم سالی یک بار به خانهً هم می آمدیم " و چه بسیار کدورت ها و رنجشن های خانوادگی و خویشاوندی که به یـُمن دید و بازدید های نوروزی برطرف شده و می شود. گسترش شهرها، ازدیاد جمعـیت، پراکندگی خانواده های سنتی، محدودیت های شغلی و نیز فرهنگ آپارتمان نشینی، از عامل هایی است که دید و بازدید های نوروزی را کاهش داد. و بر اثر این دشواری ها و محدودیت های زمانی، بسیاری از خانواده هایی هم که به مسافرت نمی روند، برای دید و بازدیدهای نوروزی، از پـیش زمانی را معـین می کنند. کتاب تذکره صفویه کرمان که گزارشی از رویدادهای سال های 1063 تا 1104 است، " شرح وقایع " هر سال را، با این که محاسبهً ماه و سال بر اساس تقویم قمری است، از برگزاری جشن ها، رسم ها، و آیـین های نوروزی، در دستگاه حکومتی آغاز می کند، از جمله : حاکم و وزیر و آصف حمیده سیر، در نوروز آن سال (1080 قمری) که مصادف با 15 شوال بود، در باغ نظر به عیش و خرمی گذرانده، علما و صلحا وشعرا را به صلات گرانمایه خرسند گردانید (...) و دستار خواهان گسترده، اقسام طعام نزد خاص و عام کشید. روز دیگر به دیدن اعزه ولایت رفته، دو سه روز هم چنین دیدن مردم می نمودند، و بعد از آن هر روزه به ازاء ضیافت نوروزی، هنگامه تیر اندازی گرم بود. تماشای " جنگ گاو و قوچ " نیز در این دوره از آیـین های نوروزی بود : روز نوروز سال 1101 که در 7 جمادی الثانی واقع بود، طرف عصر وزیر به اتفاق ( ... ) در صحرای موًیدی ( در قسمت شمال شهر فعلی کرمان ) جنگ گاو و قوچ طرح انداخته، بعد از آن اسب دوانی کرده، از حضور دوستان جنانی خرمی، و به مقـتـضای وقت کامرانی می نمودند. نوروز اول هدیه نوروزی، یا عیدی رسم هدیه دادن نوروزی را، ابوریحان بیرونی از گفته آذرباد، موبد بغـداد چنین آورده : نیشکر در ایران، روز نوروز یافت شد، پـیش از آن کسی آن را نمی شناخت. جمشید روزی نی ای دید که از آن کمی به بیرون تراوش کرده، چون دید شیرین است، امر کرد این نی را بـیرون آورند و از آن شکر ساختـند. و مردم از راه تبریک به یکدیگر شکر هدیه کردند، و در مهرگان نیز تکرار کردند، و هدیه دادن رسم شد. پـیشکشی رعیت ( تاجر، صنعتگر، کشاورز) و حاکمان ولایت، به پادشاهان و خلفا، در واقع بخشی از باج و خراج و مالیات سالانه بود که - گفته یا نگفته - به آن متعـهد بودند. و " خزانه " کشور از آن آبادان بود. ابوریحان بـیرونی می نویسد : پادشاهان ساسانی آنچه را که پنج روز عید ( به ترتیب؛ اعیان، دهقانان، سپاهیان، خاصان و خادمان ) هدیه آورده بودند، روز ششم امر به احضار می کرد و هر چه قابل خزانه بود نگه می داشت، و آنچه می خواست به اهل انس و اشخاص که سزاوار خلوتـند می بخشـید. کمپر، سیاح دوره صفوی، از هدیه های حاکمان و ثروتمندان محلی، که برای شاه سلیمان می آوردند، به عنوان " سومین رقم بودجه دربار " یاد می کند. تاورنیه هدیهً یکی از حاکمان را به پادشاه " ده هزار اشرافی " ذکر کرده، و شاردن هدیه های به پادشاه را حدود 2 میلیون فرانک تخمین میزند. " درو ویل " می نویسد : این هدیه های نوروزی علاوه بر طلا، جواهر و سکه های زر، عبارت از اسب های اصیل، جنگ افزار، پارچه های گران بها و شال های کشمیر و پوست های ممتاز و قـند و قهوه و چای و مربا است. در کتابهای تاریخی و ادبی، بـیش از همه از هدیه پادشاهان به شاعران سخن رفته، هدیه ای که، بنا بر رسم، برای سرودن قصیده ها و مدیحه های نوروزی داده می شد. هدیه به شاعران در جشن نوروز که انگیزه و وسیله ای برای سرودن شعر و مدیحه بود، در واقع نوعی حقوق ماهانه و سالانه شاعر به شمار می رفت. از جمله بیهقی می نویسد : روز پنج شنبه هجدهم ماه جمادی الاخری، امیر ( سلطان مسعـود ) به جشن نوروز به نشست، و هدیه ها بسیار آورده بودند، و تکلیف بسیار رفت و شعر شنود از شاعران که شادکام بود، در این روزگار زمستان و فارغ دل، و فترتی نیفتاد و خلعت فرمود، و مطربان را نیز فرمود، و مسعـودی شاعر را شفاعت کردند، سیصد دینار فرمود. این بخشش ها گاه به اندازه ای بود که می توانست شاعری را توانگر سازد : گویند روز نوروزی، جهت خالدبن برمک وزیر، کاسه ها از زر و نقره هدیه آورده بودند. یکی از شاعران عرب در این باره شعری سرود و به این موضوع اشاره کرد. خالد هر چه در آن مجلس اوانی زر و نقره بود به آن شاعر بخشید. چون اعتبار کردند، مالی عظیم بود و شاعر از آن توانگر شد. رسم و ضابطه پـیشکش های سنگین بها به پادشاهان و حاکمان تا دوره مشروطیت رایج بود. برقراری مالیات ها و الزام به پرداخت های منظم و حساب شده، پـیشکش های باج و خراج گونه را به مقدار زیادی از اعتبار انداخت. ولی دادن عیدی و هدیه به ویژه از طرف مقام بالا تر ( منزلتی، اقتصادی و سنی ) از رسم ها و آیـین های دیرین فرهنگ ماست. امروز رسم عیدی دادن به جوانان و کودکان در خانواده، به کسان کم درآمد و خدمتگزاران در محیط کار، به رفتگر، به نامه رسان و ... در عین حال نوعی جبران زحمت و انـتـظار خدمت است. عیدی های امروز بیشتر به صورت نقد و اسکناس نو است. بانک ها پـیش بـینی تهیهً " اسکناس نو " کرده، و در اختیار مشتریان می گذارند. در جامعـه کشاورزی، روستایی و عشایری، در گذشته ای نه چندان دور، پـیشکش های نوروزی فراورده های محلی بود و بخشش ها، کالا و فراورده غیر محلی. هد یه دادن ها، ک به مناسبت هایی، چون عید، موفقیت، مسافرت، تولد، ازدواج، مرگ (در برخی شهرها، به ویژه جامعـهً عشیره ای رسم است که برای خانواده متوفا غذا، گوسفند، برنج و ... می برند) و .. است، به ویژه در خانواده های سنتی، دارای اهمیت و مفهومی در خور توجه است (که خود پژوهش و گفتاری جداگانه می طلبد). هر چند که چند سالی است واژهً فرانسوی " کادو " برای هدیه هایی چون ره آورد ( سوغات )، چشم روشنی، مبارک باد، جای خالی پا و ... به کار می رود، ولی اهمیت، کیفـیت و کمیت هر یک متمایز است. البته این باور وجود دارد که گرفتن عیدی از دست کسان مورد احترام ( از نظر سنی، منزلتی، خویشاوندی، علمی، نسبی و ...) تبرک، دارای شگون و " دست لا ف " است. کارت تبریک عید چهاردهم فروردین باورهای عامیانه - کسی که در هنگام سال تحویل و روز نوروز لباس نو بـپوشد، تمام سال از کارش خرسند خواهد بود. - موقع سال تحویل از اندوه و غم فرار کنید، تا تمام سال غم و اندوه از شما دور باشد. - روز نوروز دوا نخورید بد یمن است. - هر کس در بامداد نوروز، پـیش از آنکه سخن گوید، شکر بچشد و با روغن زیتون تن خود را چرب کند، در همهً سال از بلاها سالم خواهد ماند. - هر کس بامداد نوروز، پـیش از آنکه سخن گوید، سه مرتبه عسل بچشد و سه پاره موم دود کند از هر دردی شفا یاید. - کسانی که مرده اند، سالی یکبار، هنگام نوروز، " فروهر " آنها به خانه بر می گردد. پس باید خانه را تمیز، چراغ را روشن و ( با سوزاندن کندر و عود ) بوی خوش کرد. - کسی که روز نوروز گریه کند، تا پایان سال اندوه او را رها نمی کند. - روز نوروز باید یک نفر " خوش قدم " اول وارد خانه شود. زنان خوش قدم نیستـند. - اگر قصد مسافرت دارید پـیش از سیزده سفر نکنید. روز چهاردهم سفر کردن خیر است. - روز سیزده کار کردن نحس است. دکتر محمود روح الامینی
|