رندان سلامت میکنند جان را غلامت میکننددر عشق گشتم فاشتر وز همگنان قلاشترغوغای روحانی نگر سیلاب طوفانی نگرافسون مرا گوید کسی توبه ز من جوید کسیای آرزوی آرزو آن پرده را بردار زوای ابر خوش باران بیا وی مستی یاران بیاحیران کن و بیرنج کن ویران کن و پرگنج کنشهری ز تو زیر و زبر هم بیخبر هم باخبرآن میر مه رو را بگو وان چشم جادو را بگوآن میر غوغا را بگو وان شور و سودا را بگوآن جا که یک باخویش نیست یک مست آن جا بیش نیستآن جان بیچون را بگو وان دام مجنون را بگوآن دام آدم را بگو وان جان عالم را بگوآن بحر مینا را بگو وان چشم بینا را بگوآن توبه سوزم را بگو وان خرقه دوزم را بگوآن عید قربان را بگو وان شمع قرآن را بگوای شه حسام الدین ما ای فخر جمله اولیا |
|
مستی ز جامت میکنند مستان سلامت میکنندوز دلبران خوش باشتر مستان سلامت میکنندخورشید ربانی نگر مستان سلامت میکنندبی پا چو من پوید کسی مستان سلامت میکنندمن کس نمیدانم جز او مستان سلامت میکنندوی شاه طراران بیا مستان سلامت میکنندنقد ابد را سنج کن مستان سلامت میکنندوی از تو دل صاحب نظر مستان سلامت میکنندوان شاه خوش خو را بگو مستان سلامت میکنندوان سرو خضرا را بگو مستان سلامت میکنندآن جا طریق و کیش نیست مستان سلامت میکنندوان در مکنون را بگو مستان سلامت میکنندوان یار و همدم را بگو مستان سلامت میکنندوان طور سینا را بگو مستان سلامت میکنندوان نور روزم را بگو مستان سلامت میکنندوان فخر رضوان را بگو مستان سلامت میکنندای از تو جانها آشنا مستان سلامت میکنند |