بی شک الفست احد، ازو جوی مدد |
|
وز شخص احد به ظاهر آمد احمد |
در ارض محمد شد و محمود آمد |
|
اذ قال الله: قل هو الله احد |
*****************************
جانا من و تو نمونهی پرگاریم |
|
سر گر چه دو کردهایم یک تن داریم |
بر نقطه روانیم کنون چون پرگار |
|
در آخر کار سر بهم باز آریم |
*******************************
در درویشی هیچ کم و بیش مدان |
|
یک موی تو در تصرف خویش مدان |
و آنرا که بود روی به دنیا و به دین |
|
در دوزخ یا بهشت درویش مدان |
************************
از هر چه نه از بهر تو کردم توبه |
|
ور بی تو غمی خوردم از آن غم توبه |
و آن نیز که بعد ازین برای تو کنم |
|
گر بهتر از آن توان از آن هم توبه |
***********************
ربـاعیـــات شیــخ ابـو سعیــــد ابــوالخیــــــر
|