درویشی گمنام

جــز الف قـد دوسـت در دل درویــش نیسـت........... خــانــه تنگیسـت دل جــای یکــی بیـش نیسـت

درویشی گمنام

جــز الف قـد دوسـت در دل درویــش نیسـت........... خــانــه تنگیسـت دل جــای یکــی بیـش نیسـت

خطبه ای از نهج البلاغه ( خطبه همام یا اوصاف پرهیز کاران )

وَ مِنْ کَلام لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ
از سخنان آن حضرت است
] قالَهُ لِلْبُرْج  ِ بْنِ مُسْهِر الطّائِىِّوَ قَدْ قالَ لَهُ بِحَیْثُ یَسْمَعُهُ: لاَ حُکْمَ اِلاّ، لِلّهِ،
به برج بن مُسهِر طائى که از خوارج بود و شعار «لا حُکْمَ اِلاّ لِلّه» را آنچنان فریاد کرد که
وَ کانَ مِنَ الْخَوارِجِ[
حضرت مى شنید، فرمود:
اُسْکُتْ! قَبَّحَکَ اللّهُ یا اَثْرَمُ، فَوَاللّهِ لَقَدْ ظَهَرَ الْحَقُّ فَکُنْتَ فیهِ
ساکت باش، خدا رویت را سیاه کند اى بى دندان! به خدا قسم حق آشکار شد در حالى که تو
ضَئیلاً شَخْصُکَ، خَفیّاً صَوْتُکَ، حَتّى اِذا نَعَرَ الْباطِلُ نَجَمْتَ
بى مقدار بودى و صدایت آهسته، تا وقتى که باطل عربده کشید آن گاه چون
نُجُـومَ قَـرْنِ الْماعِزِ.
شاخ بز نر به سرعت ظاهر شدى.
وَ مِنْ خُطْبَة لَهُ عَلَیْهِ السّلامُ
از خطبه هاى آن حضرت است
] رُوِىَ اَنَّ صاحِباً لاَِمیرِالْمُوْمِنینَ عَلَیْهِ السَّلامُ یُقالُ لَهُ هَمّامٌ، کانَ رَجُلاً عابِداً،
روایت شده: یکى از یاران امیرالمؤمنین علیه السّلام که او را همّام مى گفتند و مردى عابد بود
فَقالَ لَهُ: یا اَمیرَ الْمُوْمِنینَ صِفْ لِىَ الْمُتَّقینَ حَتّى کَاَنّى اَنْظُرُ اِلَیْهِمْ. فَتَثاقَلَ عَلَیْهِ السَّلامُ
به حضرت عرضه داشت: اهل تقوا را چنانکه گویى آنان را مى بینم براى من وصف کن. امام در پاسخ
عَنْ جَوابِهِ ثُمَّ قالَ: یا هَمّامُ: اِتَّقِ اللّهَ وَ اَحْسِنْ فـَ «اِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوْا
او درنگ کرد، سپس فرمود: اى همّام، تقواى الهى پیشه کن و کار نیک انجام ده، زیرا خداوند با اهل تقوا
وَالَّذینَ هُمْ مُحْسِنُونَ». فَلَمْ یَقْنَعْ هَمّامٌ بِهذَا الْقَوْلِ حَتّى عَزَمَ عَلَیْهِ. فَحَمِدَ اللّهَ
و اهل کار نیک است. همّام به این مقدار سخن قناعت نکرد و حضرت را قسم داد. حضرت خدا را سپاس
وَ اَثْنى عَلَیْهِ وَ صَلّى عَلَى النَّبِىِّ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ ثُمَّ قالَ:[
و ثنا گفت و بر پیامبر ـ که درود خدا بر او و آلش باد ـ درود فرستاد و سپس فرمود:
اَمّا بَعْدُ، فَاِنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ وَ تَعالى خَلَقَ الْخَلْقَ حینَ خَلَقَهُمْ غَنِیّاً
اما بعد، خداوند پاک و برتر مخلوقات را آفرید در حالى که از اطاعتشان
عَنْ طاعَتِهِمْ، آمِناً مِنْ مَعْصِیَتِهِمْ، لاَِنَّهُ لاتَضُرُّهُ مَعْصِیَةُ مَنْ عَصاهُ،
بى نیاز، و از گناهشان ایمن بود، زیرا عصیان عاصیان به او زیان نمى رساند،
وَ لاتَنْفَعُهُ طاعَةُ مَنْ اَطاعَهُ. فَقَسَمَ بَیْنَهُمْ مَعایِشَهُمْ، وَ وَضَعَهُمْ مِنَ
و طاعت مطیعان او را سود نمى دهد. پس روزى آنان را در میانشان تقسیم کرد، و هر کس را در دنیا
الدُّنْیا مَواضِعَهُمْ. فَالْمُتَّقُونَ فیها هُمْ اَهْلُ الْفَضائِلِ، مَنْطِقُهُمُ
در جایى که سزاوار بود قرار داد. پرهیزکاران در این دنیا اهل فضائلند، گفتارشان
الصَّوابُ، وَ مَلْبَسُهُمُ الاِْقْتِصادُ، وَ مَشْیُهُمُ التَّواضُعُ. غَضُّوا
صواب، پوشاکشان اقتصادى، و رفتارشان افتادگى است. از آنچه
اَبْصارَهُمْ عَمّا حَرَّمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ، وَ وَقَفُوا اَسْماعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النّافِعِ
خدا بر آنان حرام کرده چشم پوشیده، و گوشهاى خود را وقف دانش بامنفعت
لَهُمْ. نُزِّلَتْ اَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِى الْبَلاءِ کَالَّتى نُزِّلَتْ فِى الرَّخاءِ، وَ لَوْلاَ
نموده اند. آنان را در بلا و سختى و آسایش و راحت حالتى یکسان است، و اگر
الاَْجَلُ الَّذى کَتَبَ اللّهُ عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ اَرْواحُهُمْ فى اَجْسادِهِمْ
خداوند براى اقامتشان در دنیا زمان معینى را مقرر نکرده بود از شوق به ثواب و بیم از عذاب
طَرْفَةَ عَیْن، شَوْقاً اِلَى الثَّوابِ، وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقابِ.
به انـدازه چشـم به هم زدنى روحشـان در بدنشان قـرار نمى گرفت.
عَظُمَ الْخالِقُ فى اَنْفُسِهِمْ، فَصَغُرَ ما دُونَهُ فى اَعْیُنِهِمْ. فَهُمْ
خداوند در باطنشان بزرگ، و غیر او در دیدگانشان کوچک است. آنان
وَالْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآها فَهُمْ فیها مُنَعَّمُونَ، وَ هُمْ وَالنّارُ کَمَنْ قَدْ رَآها
با بهشت چنانند که گویى آن را دیده و در فضایش غرق نعمتند، و با عذاب جهنم چنانند که گویى
فَهُمْ فیها مُعَذَّبُونَ. قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ، وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ،
آن را مشاهده نموده و در آن معذبند. دلهایشان محزون، همگان از آزارشان در امان،
وَاَجْسادُهُمْ نَحیفَةٌ، وَ حاجاتُهُمْ خَفیفَةٌ، وَ اَنْفُسُهُمْ عَفیفَةٌ. صَبَرُوا
بدنهایشان لاغر، نیازهایشان سبک، و نفوسشان با عفّت است. روزى چند را در راه حق صبر کردند
اَیّاماً قَصیرَةً اَعْقَبَتْهُمْ راحَةً طَویلَةً، تِجارَةٌ مُرْبِحَةٌ یَسَّرَها لَهُمْ رَبُّهُمْ.
که براى آنان راحتى جاوید به دنبال آورد، این است تجارتى سودآور که خداوند براى آنان مهیّا نمود.
اَرادَتْهُمُ الدُّنْیا فَلَمْ یُریدُوها، وَ اَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا اَنْفُسَهُمْ مِنْها.
دنیا آنان را خواست و آنان آن را نخواستند، به اسارتشان کشید و آنان با پرداخت جانشان خود را آزاد کردند.
اَمَّا اللَّیْلُ فَصافُّونَ اَقْدامَهُمْ تالینَ لاَِجْزاءِ الْقُرْآنِ یُرَتِّلُونَهُ تَرْتیلاً،
به هنگام شب براى عبادت برپایند، در حالى که اجزاى قرآن را شمرده و سنجیده تلاوت کنند،
یُحَزِّنُونَ بِهِ اَنْفُسَهُمْ، وَ یَسْتَثیرُونَ بِهِ دَواءَ دائِهِمْ. فَاِذا مَرُّوا بِآیَة فیها
خود را به آیات قرآن اندوهگین ساخته، و داروى دردشان را از آن برگیرند. و چون به آیه اى
تَشْویقٌ رَکَنُوا اِلَیْها طَمَعاً، وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ اِلَیْها شَوْقاً، وَ ظَنُّوا
بشارت دهنده بگذرند به مورد بشارت طمع کنند، و روحشان از روى شوق به آن خیره گردد، و گمان
اَنَّها نُصْبَ اَعْیُنِهِمْ. وَ اِذا مَرُّوا بِآیَة فیها تَخْویفٌ اَصْغَوْا اِلَیْها
برند که مورد بشارت در برابر آنهاست. و چون به آیه اى بگذرند که در آن بیم داده شده

مَسامِعَ قُلُوبِهِمْ، وَ ظَنُّوا اَنَّ زَفیرَ جَهَنَّمَ وَ شَهیقَها فى اُصُولِ آذانِهِمْ.
گوش دل به آن دهند، و گمان برند شیون و فریاد عذاب بیخ گوش آنان است.
فَهُمْ حانُونَ عَلى اَوْساطِهِمْ، مُفْتَرِشُونَ لِجِباهِهِمْ وَ اَکُفِّهِمْ وَ رُکَبِهِمْ
قامت به رکوع خم کرده اند، به وقت سجده پیشانى و دست و زانو و انگشتان پا
وَ اَطْرافِ اَقْدامِهِمْ، یَطْلُبُونَ اِلَى اللّهِ تَعالى فى فِکاکِ رِقابِهِمْ. وَ اَمَّا
بر زمین مى گذارند، و از خداوند آزادى خود را از عذاب مى طلبند، اما به هنگام
النَّهارُ فَحُلَماءُ عُلَماءُ، اَبْرارٌ اَتْقِیاءُ. قَدْ بَراهُمُ الْخَوْفُ بَرْىَ الْقِداح  ِ،
روز، بردباران و دانشمندان و نیکوکاران و پرهیزکارانند. بیم از حق جسمشان را چون تیرِ تراشیده لاغر کرده،
یَنْظُرُ اِلَیْهِمُ النّاظِرُ فَیَحْسَبُهُمْ مَرْضى، وَ ما بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَض،
مردم آنان را مى بینند به تصور اینکه بیمارند، ولى بیمار نیستند،
وَ یَقُولُ: لَقَدْ خُولِطوا، وَ لَقَدْ خالَطَهُمْ اَمْرٌ عَظیمٌ.
و مى گویند دیوانه اند، در حالى که امرى عظیم آنان را بدین حـال درآورده .
لایَرْضَوْنَ مِنْ اَعْمالِهِمُ الْقَلیلَ، وَلایَسْتَکْثِرُونَ الْکَثیرَ. فَهُمْ
به طاعت اندک خشنود نمى شوند، و طاعت زیاد را زیاد ندانند. بنابراین
لاَِنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ. وَ مِنْ اَعْمالِهِمْ مُشْفِقُونَ. اِذا زُکِّىَ اَحَدٌ مِنْهُمْ خافَ
خود را به کوتاهى در بندگى متّهم کنند، و از عبادت خود در وحشتند. هرگاه یکى از آنان را تمجید کنند
مِمّا یُقالُ لَهُ فَیَقُولُ: اَنَا اَعْلَمُ بِنَفْسى مِنْ غَیْرى، وَ رَبّى اَعْلَمُ بى مِنّى
از آن تمجید بیم نموده و گوید: من از دیگران به خود آگاه ترم، و پروردگارم از خودم به من
بِنَفْسى; اللّهُمَّ لاتُؤاخِذْنى بِما یَقُولُونَ، وَاجْعَلْنى اَفْضَلَ مِمّا
داناتر است; خداوندا، مرا به آنچه درباره ام گویند مگیر، و از آنچه مى پندارند
یَظُنُّـونَ، وَ  اغْفِرْ لى ما لایَعْلَمُـونَ.
بهتر گردان، و زشتى هایى را که از من خبر ندارند بر من ببخش
فَمِنْ عَلامَةِ اَحَدِهِمْ اَنَّکَ تَرى لَهُ قُوَّةً فى دین، وَ حَزْماً فى لین،
از نشانه هاى دیگرشان آن است که هر کدام را داراى نیرومندى در دین، دوراندیشى با نرمى،
وَ ایماناً فى یَقین، وَ حِرْصاً فى عِلْم، وَ عِلْماً فى حِلْم، وَ قَصْداً فى
ایمان همراه با یقین، حرص در دانش ، علم با بردبارى ، میانه روى در
غِنًى، وَ خُشُوعاً فى عِبادَة، وَ تَجَمُّلاً فى فاقَة، وَ صَبْراً فى شِدَّة،
توانگرى، فروتنى در عبادت، آراستگى در تهیدستى، بردبارى در سختى،
وَ طَلَباً فى حَلال، وَ نَشاطاً فى هُدًى، وَ تَحَرُّجاً عَنْ طَمَع  . یَعْمَلُ
جویایى حلال، نشاط در هدایت، و دورى از طمع بینى. در عین به جا آوردن
الاَْعْمالَ الصّالِحَةَ وَ هُوَ عَلى وَجَل. یُمْسى وَ هَمُّهُ الشُّکْرُ، وَ یُصْبِحُ
اعمال شایسته ترسان است. شب مى کند در اندیشه شکر، و روز مى کند
وَ هَمُّهُ الذِّکْرُ. یَبیتُ حَذِراً، وَ یُصْبِحُ فَرِحاً: حَذِراً لِما حُذِّرَ مِنَ
در اندیشه ذکر. شب را به سر مى برد با خوف، و ر وز مى نماید دلشاد: خوف از غفلتى که او را از آن
الْغَفْلَةِ، وَ فَرِحاً بِما اَصابَ مِنَ الْفَضْلِ وَالرَّحْمَةِ. اِنِ اسْتَصْعَبَتْ
برحذر داشته اند، و دلشاد از فضل و رحمت حق که به دست آورده. اگر نفس او را در آنچه
عَلَیْهِ نَفْسُهُ فیما تَکْرَهُ لَمْ یُعْطِها سُؤْلَها فیما تُحِبُّ.
بر او سنگین است از او پیروى نکند او نیز آنچه را که نفس به آن رغبت دارد به او نمى دهد.
قُرَّةُ عَیْنِهِ فیما لایَزُولُ، وَ زَهادَتُهُ فیما لایَبْقى.
روشنى چشمش در آن چیزى است که جاوید است، و بى رغبتى اش در آن است که فانى شدنى است.
یَمْزُجُ الْحِلْمَ بِالْعِلْمِ، وَ الْقَوْلَ بِالْعَمَلِ. تَراهُ قَریباً اَمَلُهُ، قَلیلاً زَلَلُهُ،
بردبارى را با دانش، و گفتار را با عمل آمیخته مى کند. آرزویش کم و کوتاه، لغزشش اندک،
خاشِعاً قَلْبُهُ، قانِعَةً نَفْسُهُ، مَنْزُوراً اَکْلُهُ، سَهْلاً اَمْرُهُ، حَریزاً دینُهُ،
دلش فروتن، نفسش قانع، خوراکش اندک، زندگیش آسان، دینش محفوظ،
مَیِّتَةً شَهْوَتُهُ، مَکْظُوماً غَیْظُهُ. اَلْخَیْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ، وَالشَّرُّ مِنْهُ مَاْمُونٌ.
شهوتش مرده، و خشمش فروخورده است. خیرش را متوقّع، و از شرّش در امانند.
اِنْ کانَ فِى الْغافِلینَ کُتِبَ فِى الذّاکِرینَ، وَ اِنْ کانَ فِى الذّاکِرینَ
اگر در میان غافلان باشد از ذاکرانش به حساب آرند، و اگر در میان ذاکران باشد
لَمْ یُکْتَبْ مِنَ الْغافِلینَ. یَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَهُ، وَ یُعْطى مَنْ حَرَمَهُ،
در شمار غافلانش نیارند. از آن که بر او ستم کرده بگذرد، به آن که او را محروم نموده عطا کند،
وَ یَصِلُ مَنْ قَطَعَهُ. بَعیداً فُحْشُهُ، لَیِّناً قَوْلُهُ، غائِباً مُنْکَرُهُ،
و با کسى که با او قطع رحم نموده صله رحم نماید. زبان دشنام ندارد، گفتارش نرم است، زشتیش پنهان،
حاضِراً مَعْرُوفُهُ، مُقْبِلاً خَیْرُهُ، مُدْبِراً شَرُّهُ، فِى الزَّلازِلِ وَقُورٌ،
و خوبیش آشکار است، نیکى اش روى آورده، و شرّش روى گردانده، در حوادث آرام،
وَ فِى الْمَکارِهِ صَبُورٌ، وَ فِى الرَّخاءِ شَکُورٌ. لایَحیفُ عَلى مَنْ یُبْغِضُ،
در ناخوشیها شکیبا، و در خوشیها شاکر است. بر دشمن ستم نمى کند،
وَ لایَأْثَمُ فیمَنْ یُحِبُّ. یَعْتَرِفُ بِالْحَقِّ قَبْلَ اَنْ یُشْهَدَ عَلَیْهِ. لایُضیعُ
و به خاطرمحبوبش مرتکب گناه نمى شود. پیش ازحاضر کردن شاهد، خود اقرار به حق مى نماید. امانت
مَا اسْتُحْفِظَ، وَ لایَنْسى ما ذُکِّرَ، وَ لایُنابِزُ بِالاَْلْقابِ،
را تباه نمى کند، و آنچه را به یادش آرند به فراموشى نمى سپارد، احدى را با لقب زشت صدا نمى کند،
وَ لایُضارُّ بِالْجارِ، وَ لایَشْمَتُ بِالْمَصائِبِ، وَ لایَدْخُلُ فِى الْباطِلِ،
به همسایه زیان نمى زند، به بلاهایى که به سر مردم مى آید شادى نمى نماید، در باطل وارد نمى شود،
وَ لایَخْرُجُ مِنَ الْحَقِّ. اِنْ صَمَتَ لَمْ یَغُمَّهُ صَمْتُهُ، وَ اِنْ ضَحِکَ
و از حق خارج نمى گردد. اگر سکوت کند سکوتش غمگینش نکند، و اگر بخندد
لَمْ یَعْلُ صَوْتُهُ، وَ اِنْ بُغِىَ عَلَیْهِ صَبَرَ حَتّى یَکُونَ اللّهُ هُوَ الَّذى یَنْتَقِمُ
قهقهه نزند، چون به او ستم روا دارند صبر پیشه سازد تا خدا انتقامش را
لَهُ. نَفْسُهُ مِنْهُ فى عَناء، وَالنّاسُ مِنْهُ فى راحَة. اَتْعَبَ نَفْسَهُ لاِخِرَتِهِ،
بگیرد. از خود در رنج است، و مردم از او در راحتند. در امر آخرت خود را به زحمت اندازد،
وَ اَراحَ النّاسَ مِنْ نَفْسِهِ. بُعْدُهُ عَمَّنْ تَباعَدَ عَنْهُ زُهْدٌ وَ نَزاهَةٌ،
و مردم را از جانب خود قرین آسایش کند. دوریش از آن که دورى مى کند محض زهد و پاک ماندن،
وَ دُنُوُّهُ مِمَّنْ دَنا مِنْهُ لینٌ وَ رَحْمَةٌ، لَیْسَ تَباعُدُهُ بِکِبْر وَ عَظَمَة،
و نزدیکى اش به آن که نزدیک مى شود به خاطر نرمىو رحمت است، دوریش از راه تکبّر و خودخواهى،
وَ لا دُنُوُّهُ بِمَکْر وَ خَدیعَة.
و نزدیکى اش از باب مکر و فریب نیست.
] قالَ: فَصَعِقَ هَمّامٌ صَعْقَةً کانَتْ نَفْسُهُ فیها. فَقالَ اَمیرُالْمُؤْمِنینَ عَلَیْهِ السَّلامُ:[
راوى گفت: چون سخن به اینجا رسید همّام فریادى برکشید و جان داد. حضرت فرمود:
اَما وَاللّهِ لَقَدْ کُنْتُ اَخافُها عَلَیْهِ. ] ثُمَّ قالَ:[ هکَذا تَصْنَعُ الْمَواعِظُ
به خدا قسم از چنین پیشامدى بر او مى ترسیدم. سپس ادامه داد: اندرزهاى رسا
الْبالِغَةُ بِاَهْلِها! ] فَقالَ لَهُ قائِلٌ: فَما بالُکَ یا اَمیرَالْمُؤْمِنینَ؟ فَقالَ عَلَیْهِ السّلامُ:[
با اهلش این گونه معامله مى کند! یکى از حاضران فضول به حضرت گفت: خودت چه حالى دارى؟ فرمود:
وَیْحَکَ، اِنَّ لِکُلِّ اَجَل وَقْتاً لایَعْدُوهُ، وَ سَبَباً لایَتَجاوَزُهُ.
واى بر تو، هر اجلى را وقت معیّنى است که از آن نمى گذرد، و علّتى است که از آن تجاوز نمى کند.
فَمَهْلاً، لاتَعُدْ لِمِثْلِها، فَاِنَّما نَفَثَ الشَّیْطانُ عَلى لِسانِکَ.
بازایست و دیگر اینچنین مگوى که این سخنى بود که شیطان بر زبانت جارى ساخت.


دعائی از صحیفه سجادیه

               وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ إِذَا ابْتَدَأَ بِالدُّعَاءِ بَدَأَ بِالتَّحْمِیدِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الثَّنَاءِ عَلَیْهِ، فَقَالَ

الْحَمْدُ لِلَّهِ الْأَوَّلِ بِلَا أَوَّلٍ کَانَ قَبْلَهُ، وَ الْآخِرِ بِلَا آخِرٍ یَکُونُ بَعْدَهُ الَّذِی قَصُرَتْ عَنْ رُؤْیَتِهِ أَبْصَارُ النَّاظِرِینَ، وَ عَجَزَتْ عَنْ نَعْتِهِ أَوْهَامُ الْوَاصِفِینَ. ابْتَدَعَ بِقُدْرَتِهِ الْخَلْقَ ابْتِدَاعاً، وَ اخْتَرَعَهُمْ عَلَى مَشِیَّتِهِ اخْتِرَاعاً. ثُمَّ سَلَکَ بِهِمْ طَرِیقَ إِرَادَتِهِ، وَ بَعَثَهُمْ فِی سَبِیلِ مَحَبَّتِهِ، لَا یَمْلِکُونَ تَأْخِیراً عَمَّا قَدَّمَهُمْ إِلَیْهِ، وَ لَا یَسْتَطِیعُونَ تَقَدُّماً إِلَى مَا أَخَّرَهُمْ عَنْهُ. وَ جَعَلَ لِکُلِّ رُوحٍ مِنْهُمْ قُوتاً مَعْلُوماً مَقْسُوماً مِنْ رِزْقِهِ، لَا یَنْقُصُ مَنْ زَادَهُ نَاقِصٌ، وَ لَا یَزِیدُ مَنْ نَقَصَ مِنْهُمْ زَائِدٌ. ثُمَّ ضَرَبَ لَهُ فِی الْحَیَاةِ أَجَلًا مَوْقُوتاً، وَ نَصَبَ لَهُ أَمَداً مَحْدُوداً، یَتَخَطَّى إِلَیْهِ بِأَیَّامِ عُمُرِهِ، وَ یَرْهَقُهُ بِأَعْوَامِ دَهْرِهِ، حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَقْصَى أَثَرِهِ، وَ اسْتَوْعَبَ حِسَابَ عُمُرِهِ، قَبَضَهُ إِلَى مَا نَدَبَهُ إِلَیْهِ مِنْ مَوْفُورِ ثَوَابِهِ، أَوْ مَحْذُورِ عِقَابِهِ، لِیَجْزِیَ الَّذِینَ أَسَاءُوا بِمَا عَمِلُوا وَ یَجْزِیَ الَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى. عَدْلًا مِنْهُ، تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُهُ، وَ تَظاَهَرَتْ آلَاؤُهُ، لَا یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْأَلُونَ. وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَوْ حَبَسَ عَنْ عِبَادِهِ مَعْرِفَةَ حَمْدِهِ عَلَى مَا أَبْلَاهُمْ مِنْ مِنَنِهِ الْمُتَتَابِعَةِ، وَ أَسْبَغَ عَلَیْهِمْ مِنْ نِعَمِهِ الْمُتَظَاهِرَةِ، لَتَصَرَّفُوا فِی مِنَنِهِ فَلَمْ یَحْمَدُوهُ، وَ تَوَسَّعُوا فِی رِزْقِهِ فَلَمْ یَشْکُرُوهُ. وَ لَوْ کَانُوا کَذَلِکَ لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِیَّةِ إِلَى حَدِّ الْبَهِیمِیَّةِ فَکَانُوا کَمَا وَصَفَ فِی مُحْکَمِ کِتَابِهِ «إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا.» وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى مَا عَرَّفَنَا مِنْ نَفْسِهِ، وَ أَلْهَمَنَا مِنْ شُکْرِهِ، وَ فَتَحَ لَنَا مِنْ أَبْوَابِ الْعِلْمِ بِرُبُوبِیَّتِهِ، وَ دَلَّنَا عَلَیْهِ مِنَ الْإِخْلَاصِ لَهُ فِی تَوْحِیدِهِ، وَ جَنَّبَنَا مِنَ الْإِلْحَادِ وَ الشَّکِّ فِی أَمْرِهِ. حَمْداً نُعَمَّرُ بِهِ فِیمَنْ حَمِدَهُ مِنْ خَلْقِهِ، وَ نَسْبِقُ بِهِ مَنْ سَبَقَ إِلَى رِضَاهُ وَ عَفْوِهِ. حَمْداً یُضِی‏ءُ لَنَا بِهِ ظُلُمَاتِ الْبَرْزَخِ، وَ یُسَهِّلُ عَلَیْنَا بِهِ سَبِیلَ الْمَبْعَثِ، وَ یُشَرِّفُ بِهِ مَنَازِلَنَا عِنْدَ مَوَاقِفِ الْأَشْهَادِ، یَوْمَ تُجْزَى کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ وَ هُمْ لَا یُظْلَمُونَ، یَوْمَ لَا یُغْنِی مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَیْئاً وَ لَا هُمْ یُنْصَرُونَ. حَمْداً یَرْتَفِعُ مِنَّا إِلَى أَعْلَى عِلِّیِّینَ فِی کِتَابٍ مَرْقُومٍ یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ. حَمْداً تَقَرُّ بِهِ عُیُونُنَا إِذَا بَرِقَتِ الْأَبْصَارُ، وَ تَبْیَضُّ بِهِ وُجُوهُنَا إِذَا اسْوَدَّتِ الْأَبْشَارُ. حَمْداً نُعْتَقُ بِهِ مِنْ أَلِیمِ نَارِ اللَّهِ إِلَى کَرِیمِ جِوَارِ اللَّهِ. حَمْداً نُزَاحِمُ بِهِ مَلَائِکَتَهُ الْمُقَرَّبِینَ، وَ نُضَامُّ بِهِ أَنْبِیَاءَهُ الْمُرْسَلِینَ فِی دَارِ الْمُقَامَةِ الَّتِی لَا تَزُولُ، وَ مَحَلِّ کَرَامَتِهِ الَّتِی لَا تَحُولُ. وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی اخْتَارَ لَنَا مَحَاسِنَ الْخَلْقِ، وَ أَجْرَى عَلَیْنَا طَیِّبَاتِ الرِّزْقِ. وَ جَعَلَ لَنَا الْفَضِیلَةَ بِالْمَلَکَةِ عَلَى جَمِیعِ الْخَلْقِ، فَکُلُّ خَلِیقَتِهِ مُنْقَادَةٌ لَنَا بِقُدْرَتِهِ، وَ صَائِرَةٌ إِلَى طَاعَتِنَا بِعِزَّتِهِ. وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَغْلَقَ عَنَّا بَابَ الْحَاجَةِ إِلَّا إِلَیْهِ، فَکَیْفَ نُطِیقُ حَمْدَهُ أَمْ مَتَى نُؤَدِّی شُکْرَهُ لَا، مَتَى. وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی رَکَّبَ فِینَا آلَاتِ الْبَسْطِ، وَ جَعَلَ لَنَا أَدَوَاتِ الْقَبْضِ، وَ مَتَّعَنَا بِأَرْوَاحِ الْحَیَاةِ، وَ أَثْبَتَ فِینَا جَوَارِحَ الْأَعْمَالِ، وَ غَذَّانَا بِطَیِّبَاتِ الرِّزْقِ، وَ أَغْنَانَا بِفَضْلِهِ، وَ أَقْنَانَا بِمَنِّهِ. ثُمَّ أَمَرَنَا لِیَخْتَبِرَ طَاعَتَنَا، وَ نَهَانَا لِیَبْتَلِیَ شُکْرَنَا، فَخَالَفْنَا عَنْ طَرِیقِ أَمْرِهِ، وَ رَکِبْنَا مُتُونَ زَجْرِهِ، فَلَمْ یَبْتَدِرْنَا بِعُقُوبَتِهِ، وَ لَمْ یُعَاجِلْنَا بِنِقْمَتِهِ، بَلْ تَأَنَّانَا بِرَحْمَتِهِ تَکَرُّماً، وَ انْتَظَرَ مُرَاجَعَتَنَا بِرَأْفَتِهِ حِلْماً. وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی دَلَّنَا عَلَى التَّوْبَةِ الَّتِی لَمْ نُفِدْهَا إِلَّا مِنْ فَضْلِهِ، فَلَوْ لَمْ نَعْتَدِدْ مِنْ فَضْلِهِ إِلَّا بِهَا لَقَدْ حَسُنَ بَلَاؤُهُ عِنْدَنَا، وَ جَلَّ إِحْسَانُهُ إِلَیْنَا وَ جَسُمَ فَضْلُهُ عَلَیْنَا فَمَا هَکَذَا کَانَتْ سُنَّتُهُ فِی التَّوْبَةِ لِمَنْ کَانَ قَبْلَنَا، لَقَدْ وَضَعَ عَنَّا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ، وَ لَمْ یُکَلِّفْنَا إِلَّا وُسْعاً، وَ لَمْ یُجَشِّمْنَا إِلَّا یُسْراً، وَ لَمْ یَدَعْ لِأَحَدٍ مِنَّا حُجَّةً وَ لَا عُذْراً. فَالْهَالِکُ مِنَّا مَنْ هَلَکَ عَلَیْهِ، وَ السَّعِیدُ مِنَّا مَنْ رَغِبَ إِلَیْهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ بِکُلِّ مَا حَمِدَهُ بِهِ أَدْنَى مَلَائِکَتِهِ إِلَیْهِ وَ أَکْرَمُ خَلِیقَتِهِ عَلَیْهِ وَ أَرْضَى حَامِدِیهِ لَدَیْهِ حَمْداً یَفْضُلُ سَائِرَ الْحَمْدِ کَفَضْلِ رَبِّنَا عَلَى جَمِیعِ خَلْقِهِ. ثُمَّ لَهُ الْحَمْدُ مَکَانَ کُلِّ نِعْمَةٍ لَهُ عَلَیْنَا وَ عَلَى جَمِیعِ عِبَادِهِ الْمَاضِینَ وَ الْبَاقِینَ عَدَدَ مَا أَحَاطَ بِهِ عِلْمُهُ مِنْ جَمِیعِ الْأَشْیَاءِ، وَ مَکَانَ کُلِّ وَاحِدَةٍ مِنْهَا عَدَدُهَا أَضْعَافاً مُضَاعَفَةً أَبَداً سَرْمَداً إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ. حَمْداً لَا مُنْتَهَى لِحَدِّهِ، وَ لَا حِسَابَ لِعَدَدِهِ، وَ لَا مَبْلَغَ لِغَایَتِهِ، وَ لَا انْقِطَاعَ لِأَمَدِهِ حَمْداً یَکُونُ وُصْلَةً إِلَى طَاعَتِهِ وَ عَفْوِهِ، وَ سَبَباً إِلَى رِضْوَانِهِ، وَ ذَرِیعَةً إِلَى مَغْفِرَتِهِ، وَ طَرِیقاً إِلَى جَنَّتِهِ، وَ خَفِیراً مِنْ نَقِمَتِهِ، وَ أَمْناً مِنْ غَضَبِهِ، وَ ظَهِیراً عَلَى طَاعَتِهِ، وَ حَاجِزاً عَنْ مَعْصِیَتِهِ، وَ عَوْناً عَلَى تَأْدِیَةِ حَقِّهِ وَ وَظَائِفِهِ. حَمْداً نَسْعَدُ بِهِ فِی السُّعَدَاءِ مِنْ أَوْلِیَائِهِ، وَ نَصِیرُ بِهِ فِی نَظْمِ الشُّهَدَاءِ بِسُیُوفِ أَعْدَائِهِ، إِنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیدٌ 

چون به دعا آغاز مى‏کرد نخست خداى عز و جل را با چنین عبارتهاى حمد و ثنا مى‏گفت

حمد و سپاس خداى را،آن نخستین بى پیشین را و آن آخرین‏ بى پسین را،خداوندى را که دیده بینایان از دیدارش قاصر آید و اندیشه‏ واصفان از نعت او فروماند.آفریدگان را به قدرت خود ابداع کرد و به‏ مقتضاى مشیت خویش جامه هستى پوشید و به همان راه که ارادت او بود روان داشت و رهسپار طریق محبت خویش گردانید.

چون ایشان را به پیش راند،کس را یاراى واپس گراییدن نبود،و چون واپس دارد،کس را یاراى پیش تاختن نباشد.

هر زنده جانى را از رزق مقسوم خویش توشه‏اى معلوم نهاد؛آن‏ سان که کس نتواند از آن که افزونش داده،اندکى بکاهد و بر آن که‏ اندکش عنایت کرده،چیزى بیفزاید.

سپس هر یک از آدمیان را عمرى معین مقرر کرد و مدتى محدود که با گامهاى روزها و سالهایش مى‏پیماید،تا آنگاه که به سر آردش؛آن سان‏ که چون آخرین گامها را بر دارد و پیمانه عمرش لبریز شود،او را فرو گیرد:یا به ثواب فراوانش بنوازد،یا به ورطه عقابى خوفناکش‏ اندازد،تا بدکاران را به کیفر عمل خویش برساند و نیکوکاران را به‏ پاداش کردار نیک خویش و این خود عین عدالت اوست.

منزه و پاک است نامهاى او و ناگسستنى است نعمتهاى او.کس را نرسد که او را در برابر اعمالش باز خواست کند و اوست که همگان را به‏ باز خواست کشد.#(1) حمد و سپاس خداوندى را که اگر معرفت حمد خویش را از بندگان‏ خود دریغ مى‏داشت،در برابر آن همه نعمتها که از پس یکدیگر بر آنان‏ فرو مى‏فرستاد،آن نعمتها به کار مى‏داشتند و لب به سپاسش‏ نمى‏گشادند،به رزق او فراخ روزى مى‏جستند و شکرش نمى‏گفتند.و اگر چنین مى‏بودند از دایره انسانیت برون مى‏افتادند و در زمره‏ چارپایان در مى‏آمدند.چنان مى‏شدند که خداى تعالى در محکم تنزیل‏ خود گفته است:«چون چارپایانند،بل از چارپایان هم گمراه‏تر.»#(2)

حمد و سپاس خداوندى را که خود را به ما شناسانید و شیوه‏ سپاسگزارى‏اش را به ما الهام کرد و ابواب علم ربوبیت خویش را به‏ روى ما بگشاد و ما را به اخلاص در توحید او راه نمود و از الحاد و تردید در امر وى به دور داشت.او را سپاس گوییم،چنان سپاسى که چون در میان سپاسگزارانش زیستن گیریم،همواره با ما باشد و به یارى آن از همه آنان که خواستار خشنودى و بخشایش او هستند گوى سبقت‏ بربایم.آن چنان سپاسى که تابشش تاریکى وحشت افزاى گور بر ما روشن گرداند و راه رستاخیر براى ما هموار سازد و در آن روز که هر کس‏ به جزاى عمل خویش رسد و بر کس ستم نرود و هیچ دوستى از دوست‏ خویش دفع مضرت نتواند و کس به کس یارى نرساند،چون در موقف‏ بازخواست ایستیم،منزلت ما برافرازد و بر مرتبت ما بیفزاید .

حمد و سپاسى آنچنان که نوشته در نامه عمل ما به اعلى علیین فرا رود و فرشتگان مقرب بر آن گواهى دهند.

حمد و سپاسى آنچنان که در آن روز که دیدگان را پرده حیرت‏ فرو گیرد،دیدگان ما بدان روشنى گیرد و در آن روز که گروهى سیه‏روى‏ شوند،ما سپیدروى گردیم.

حمد و سپاسى آنچنان که ما را از آتش دردناک خداوندى برهاند و در جوار کرمش بنشاند.

حمد و سپاسى آنچنان که ما را با فرشتگان مقرب او همنشین سازد و در آن سراى جاوید که جایگاه کرامت همیشگى اوست با پیامبران‏ مرسل همدوش گرداند.

حمد خداوندى را که سیرتها و صورتهاى پسندیده را براى ما برگزید و روزیهاى خوش و نیکو را به ما ارزانى داشت.خداوندى که ما را آن گونه برترى داد که بر همه آفریدگان سلطه یابیم،چندان که به‏ قدرت او هر آفریده فرمانبردار ماست و به عزت او در ربقه طاعت ما.

سپاس خداوندى را که جز به خود،در نیاز را به روى ما فرو بست.

چگونه از حمد او بر آییم؟کى سپاسش توانیم گفت؟نمى‏توانیم،کى‏ توانیم؟

حمد خداوندى را که در پیکر ما ابزارهایى نهاد که توان بست و گشادمان باشد و به نعمت روح،زندگیمان عنایت فرمود و اندامهایى داد که به نیروى آنها کارها توانیم ساخت و ما را از هر چه خوش و گوارنده‏ است روزى داد و به فضل خویش بى‏نیاز گردانید و به من و کرم خود سرمایه بخشید.و تا فرمانبردارى و سپاسگزاریمان بیازماید،به کارهایى‏ فرمان داد و از کارهایى نهى فرمود.چون از فرمانش سر برتافتیم و بر مرکب عصیان برنشستیم،به عقوبت ما نشتافت و در انتقام از ما تعجیل‏ روا نداشت،بلکه به رحمت و کرامت خویش ما را زمان داد و به رأفت و حلم خود مهلت عطا فرمود،باشد که بازگردیم.

حمد و سپاس خداوندى را که ما را به توبه راه نمود.و اگر پرتو فضل‏ او نبود،هرگز بدان راه نمى‏یافتیم.و اگر از فضل او تنها به همین یک‏ نعمت بسنده مى‏کردیم،بازهم دهش او به ما نیکو و احسان او در حق ما جلیل و فضل و کرمش بس کرامند مى‏بود،که روش او در قبول توبه پیشینیان نه چنین بود.ما را از هر چه فراتر از تاب و توانمان بود معاف‏ داشت و جز به اندازه توانمان تکلیف نفرمود و جز به اعمال سهل و آسانمان وا نداشت،تا هیچ یک از ما را عذرى و حجتى نماند.

هر که از ما سر از فرمانش برتابد،کارش به شقاوت کشد و آن که به‏ درگاه او روى کند،تاج سعادت بر سر نهد.

حمد و سپاس خداى را،بدان سان که مقرب‏ترین فرشتگانش و گرامى‏ترین آفریدگانش و ستوده‏ترین ستایندگانش مى‏ستایند.

حمدى برتر از هر حمد دیگر،آن سان که پروردگار ما از همه آفریدگان‏ خود برتر است.

حمد باد او را به جاى هر نعمتى که بر ما و بر دیگر بندگان در گذشته و زنده خود دارد،به شمار همه چیزها که در علم بى‏انتهاى او گنجد و چند برابر نعمتهایش،حمدى بى‏آغاز و بى‏انجام و تا روز رستاخیز،حمدى‏ که حدى و مرزى نشناسد و حسابش به شمار در نیاید و پایانش نبود و زمانش در نگسلد.حمدى که ما را به فرمانبردارى و بخشایش او رساند و خشنودى‏اش را سبب گردد و آمرزش او را وسیله باشد و راهى بود به‏ بهشت او پناهگاهى بود از عذاب او و آسایشى بود از خشم او و یاورى بود بر طاعت او و مانعى بود از معصیت او و مددى بود بر اداى حق و تکالیف‏ او.حمدى که ما را در میان دوستان سعادتمندش کامروا کند و به زمره‏ آنان که به شمشیر دشمنانش به فوز شهادت رسیده‏اند درآورد.انه ولى‏ حمید.

پى‏نوشتها

1.اشاره است به این آیه: «لا یسئل عما یفعل و هم یسئلون (سوره 21/آیه 23)

.2 ان هم الا کالانعام بل هم اضل سبیلا (سوره 25/آیه 44)

رندان سلامت می کنند

رندان سلامت می​کنند جان را غلامت می​کننددر عشق گشتم فاشتر وز همگنان قلاشترغوغای روحانی نگر سیلاب طوفانی نگرافسون مرا گوید کسی توبه ز من جوید کسیای آرزوی آرزو آن پرده را بردار زوای ابر خوش باران بیا وی مستی یاران بیاحیران کن و بی​رنج کن ویران کن و پرگنج کنشهری ز تو زیر و زبر هم بی​خبر هم باخبرآن میر مه رو را بگو وان چشم جادو را بگوآن میر غوغا را بگو وان شور و سودا را بگوآن جا که یک باخویش نیست یک مست آن جا بیش نیستآن جان بی​چون را بگو وان دام مجنون را بگوآن دام آدم را بگو وان جان عالم را بگوآن بحر مینا را بگو وان چشم بینا را بگوآن توبه سوزم را بگو وان خرقه دوزم را بگوآن عید قربان را بگو وان شمع قرآن را بگوای شه حسام الدین ما ای فخر جمله اولیا مستی ز جامت می​کنند مستان سلامت می​کنندوز دلبران خوش باشتر مستان سلامت می​کنندخورشید ربانی نگر مستان سلامت می​کنندبی پا چو من پوید کسی مستان سلامت می​کنندمن کس نمی​دانم جز او مستان سلامت می​کنندوی شاه طراران بیا مستان سلامت می​کنندنقد ابد را سنج کن مستان سلامت می​کنندوی از تو دل صاحب نظر مستان سلامت می​کنندوان شاه خوش خو را بگو مستان سلامت می​کنندوان سرو خضرا را بگو مستان سلامت می​کنندآن جا طریق و کیش نیست مستان سلامت می​کنندوان در مکنون را بگو مستان سلامت می​کنندوان یار و همدم را بگو مستان سلامت می​کنندوان طور سینا را بگو مستان سلامت می​کنندوان نور روزم را بگو مستان سلامت می​کنندوان فخر رضوان را بگو مستان سلامت می​کنندای از تو جان​ها آشنا مستان سلامت می​کنند

  **********************

دیوان شمس( مو لانا جلالدین)