درویشی گمنام

جــز الف قـد دوسـت در دل درویــش نیسـت........... خــانــه تنگیسـت دل جــای یکــی بیـش نیسـت

درویشی گمنام

جــز الف قـد دوسـت در دل درویــش نیسـت........... خــانــه تنگیسـت دل جــای یکــی بیـش نیسـت

قطعات عرفانی

·         نقل است که سلطان العارفین بایزید بسطامی را بخواب دید گفت: تصوف چیست ؟

گفت: در آسایش بر خود ببستن و در پس زانوی محنت نشستن.

 

·         سه مرحله تصوف

اهل تصوف سه چیز را به غایت اختیار کنند: اول جذبه، دوم سلوک، سوم عروج. ای درویش! جذبه عبارت از کشش است و سلوک عبارت از کوشش است و عروج عبارت از بخشش است. جذبه فعل حق است تعالی و تقدیس، بنده را خود می‌کشد، بنده روی به دنیا آورده است و به دوستی مال و جاه بسته شده است. غایت حق در می‌رسد و روی دل بنده می‌‌گرداند تا بنده روی به خدا می‌آورد.

"شیخ عزیز نسفی"

 

o        شاعر و نقاش مشهور انگلیسی، ویلیام بلیک در قطعه شعری از منظومه «نغمه‌های بی‌گناهی» کمال آدمی را چنین وصف کرده است:

جهانی را در سنگریزه‌ای دیدن،

و بهشتی را در یک گل وحشی مشاهده کردن،

و بی‌نهایت را در کف دست نگه داشتن،

و ابدیت را در لحظه‌ای دریافتن.

 

o        از اندیشه‌های ابن عربی

-   یکی از تجلیات، اختلاف احوال است، که به غیر صورت معتقد جلوه می‌کند و آنکه عارف به مراتب و مواطن تجلیات نیست دچار انکار می‌شود. پس بترس از رسوایی،‌آن زمان که پرده به کنار رود و تحول در عقیده پیدا شود که بدآنچه فکر بودی معترف شوی.

(التجلیات الاهیه، ص221) منبع مجله ادبیات و فلسفه – ش91

-    خود زا از لذات احوال نگه دار که زهر کشنده است. علم، ترا به بندگی خدا می‌کشاند و حال، ترا بر بندگان خدا برتری می‌دهد. پس علم برتر است؛ مبادا آنرا از دست دهی.

-          یحیی بن معاد می‌گوید: چرا هر خدا جوی را با صورت مطلوبش وانمی‌گذاری، آنچنان که او نیز ترا به حال خود واگذاشته است، توبه کن.

-          چه بسا کسی که برزمین راه می‌پوید و زمین لعنتش می‌کند و چه بسا که برخاک سجده می‌نماید و خاک آن را نمی‌پذیرد. چه بسا دعاکننده‌ای که کلامش از زبان تجاوز نمی‌کند. بسا دوستدار خدا در کنشت. کلیسا و بسا دشمن خدا در مسجد!

-          کامل، ملزم نیست که در هر چیز و در هر مرحله تمام باشد. انسان کامل دانایی، نادان ست و اتصاف به اضداد، صفت خدایی است.

-          آنکه سرگردان است بر دور محور می‌گردد و هرگز دور نمی‌شود، اما آنکه راهی جسته، در حرکت است و دور می‌شود. ]پس متحیر به یک معنا واصل است، اما سالک مقصد را دور می‌پندازد[.

-          بنیاد طبیعت بر تقابل است و این نتیجه تقابل اسماء است. هستی جز نوعی خروج از عادت نیست. ]هر پدیده‌ای غیر از پدیده دیگر است[.

-          شفقت بر خلق خدا واجب‌تر از غیرت بر دین خدا است.

-          اینکه ملاحظه می‌شود انسان، حیوان را تسخیر نموده، جنبه حیوانیت انسان است. انسان با جنبه انسانیتش انسان را تحت سلطه می‌آورد.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد