درویشی گمنام

جــز الف قـد دوسـت در دل درویــش نیسـت........... خــانــه تنگیسـت دل جــای یکــی بیـش نیسـت

درویشی گمنام

جــز الف قـد دوسـت در دل درویــش نیسـت........... خــانــه تنگیسـت دل جــای یکــی بیـش نیسـت

آقاى سید على مبداء

 

 

آقاى سید على مبدا

عارف کامل و عاشق واصل حضرت آقا سیّد‏علی مبدأ معروف به مبدأ درویش تهرانی فرزند ابوجعفر در سال 1268 هجری شمسی مطابق با 1302 هجری قمری در تنکابن دیده به نور ذوالجلال باز کرد. از نحوه‏ی زندگی و تحصیلات او در دوران نوجوانی وجوانی اطلاع دقیقی در دست نیست، ولی برخی ازدوستان و مریدان نزدیک او گفته‏اند که مرحوم آقا سیّد علی مجتهد مسلّـم بوده‏است. تــاریخ دقیـق نـزول اجـلال حـضرتش را در دزفول ـ همچون تابش ازلی ـ همه از یاد برده‏اند. امّا از جمع بندی اقوال ارباب معرفت به تقریب سال 1290 هجری شمسی را می‏توان نخستین طلوع این آفتاب تابناک به میهمانی دل‏های عاشقان این دیار گرفت.
به ‏طوری که مشهور است از قول حضرتش که : « مرحوم ظهیرالاسلام مرا خواست »

ایشان مدّت هیجده سال در دزفول و اهواز اقامت داشته‎اند و در خلال این سال‏ها مسافرت‎هایی به نجف اشرف و سایر عتبات عالیات جهت زیارت و اعتکاف داشته‏اند و مراحلی از سلوک را در خدمت سیّدفتح‏علی فرزند مرحوم حضرت راز ـ رحمت الله علیهم اجمعین ـ به انجام رسانید. در طول مدتی که دزفول از بوی خوش او معطر می‏شد پیوسته حبیب و انیس دل‏های خاص بوده‏ است به طوری که صاحب دیوان مجنون در آرزوی هم‏صحبتی با او چنین می‏سراید:

جــانا هوای گلشن و بستانم آرزوست
شــب درکنار رود دز و چــهارده مهی
گـر صحبت از قلندری و فـقر مـی‏کنم حور و قصور و جنت و غلمانم آرزوست
بـر روی صفـه صحبت جانانم آرزوسـت
رنـدانــه‎ای زسیـد عــریـانـم آرزوســت

ولی از جایی که آتش طلب از اعماق وجودش زبانه می‏کشید طوطی جانش قفس وطن را شکست و به هندوستان معنی پرواز کرد. اولین تصویری که از حضرت ایشان در هندوستان در دست است تاریخ حمل (=فروردین) 1320 را نشان می‎دهد ـ اگرچه مهاجرت او به هندوستان قبل از این تاریخ بوده است ـ با حدود چهل سال اقامت در خلوت‎کده‏های هندوستان از یار و اغیار برید تا به یگانه یار رسید. اگرچه در این سالیان دراز اقامت در غربت، مریدان غالباً از طریق مکاتبه دستورات لازم را از محضر مقدّس ایشان می‏گرفتند ولی آتش هجران یار تاب و توان عاشقانش راگرفته بود و مشتاقانه از حضرتش استدعای رجعت داشتند. سرانجام در سال 1352 از خلوت حرم دل به جلوت یاران پیوست و مریدان پروانه وار گرد شمع وجودش حلقه زدند و تا پایان عمر مبارک در دل و دیده‏ی آن‏ها جا داشت.

حضرت سیّد در واپسین لحظات زندگی سراسر ریاضت و هدایتش به حکم آیه‏ی شریفه‏ی:
«اِنَّ‏‏‏‏‏‏‏‏ الذینَ ‏یُبایعونَکَ اِنّما یبا‏یِعون‏ الله یدالله ‏فوقَ ایدیهم» همه‏ی دست‏ها‏یی را که به ساحت مقدسش ارادت ورزیده بودند به دست خداوند ذوالجلال والاکرام که بالاترین دست‏ها‏ست سپرد و برای حفظ و استمرار این یگانگی اقدام به تأسیس سلسله‏ی جلیله‏ی «گمنامیه مهدویه» نمود تا سالکان طریق الی الله در پرتو خورشید ولایت حضرت قائم آل محمّد، مهدی موعود، روحی و ارواح العالمین له‏الفدا از گزند انحراف مصونیت داشته باشند و مقام تبلیغ و ارشاد این سلسله‏ی جلیله را به پیر منیر حضرت آقای حاج سیّد محمّد محسنی ـ دامت برکاته ـ که از مریدان مقرب ایشان بودند به خط مبارک خویش افاضه نمودند و چنین مرقوم فرمودند: «آقای سیّد محمّد‏محسنی شریعت گر نبودی انبیا را طریقت کی رسیدی اولیا را مراتب شرع از همه جهت محفوظ است دراحکام شرع کاملاً باید رفتار کرد تا در آخرت به نتیجه‏ی اعمال خود می‏رسد حورٌ مقصورات الی آخر آیه امّا درطریقت بریاضات شاقّه مافوق الطّا‏قه به موت ارادی مو‏توا قبل ان تموتوا مراتب عقبی وآخرت را مشاهده خواهید نمود به چشم دراین عالم...القصه قصه کوتاه شما مجا‏ز هستید در طریقت گمنامیه‏ی مهدویه تبلیغ و ارشاد نمایید...» [ اهواز، زمستان 1353]

سرانجام این میهمان ماندگار دل در تاریخ هفتم آبان‏ماه 1356 دل میزبانان عاشقش رابه آتش فراق سوخت و پس از ازسپردن کفن خویش‏ ـ ‏در محضر جمعی از مریدان ـ به حضرت آقای محسنی دعوت حق را لبیک گفت.

درپایان با عرض پوزش از همه‏ی سالکان راه حق مخصوصاً پیروان حضرت سیّد ـ اعلی الله مقامه الشریف ـ برای جلوگیری ازهرگونه انحراف و اشتباه وسوء استفاده از این نام وسلسله‏ی مقدس هرگونه ادعایی را مبنی بر هدایت و پیشوایی این سلسله بجز مراتب فوق تکذیب می‏نماییم و برای اطمینان اهل دل اسنادی که به خط مقدس حضرت سید جهت افاضه‌ی مقام تبلیغ و ارشاد به حضرت آقای محسنی مرقوم فرموده‌اند منعکس می‌گردد

 

مناجات

الهی ...
ای کریمی که بخشنده ی عطایی ،
و ای حکیمی که پوشنده خطایی ،
و ای صمدی که از ادراک خلق جدایی و ای احدی که در ذات و صفات بی همتایی
و ای خالقی که راهنمایی و ای قادری که خدایی را سزایی ،
جان ما را صفای خود ده و دل ما را هوای خود ده ،
و چشم ما را ضیای خود ده و ما را ان ده که ان به و مگذار ما را به که و مه.
الهی عذر ما بپذیر ، بر عیب ما مگیر .
الهی ترسانم از بدی خود ، بیامرز مرا به خوبی خود .

الهی در دل های ما جز تخم محبت مکار و بر تن و جان های ما جز الطاف مرحمت خود منگار و بر کشت های ما جز باران رحمت خود مبار .

( بخشی از مناجات خواجه عبد الله انصاری )

شاید این جمعه بیاید............ شاید

 


خبر آمد خبری در راه است
سرخوش آن دل که از آن آگاه است
شاید این جمعه بیاید...شاید
پرده از چهره گشاید...شاید
دست افشان...پای کوبان می روم
بر در سلطان خوبان می روم
می روم بار دگر مستم کند
بی سر و بی پا و بی دستم کند
می روم کز خویشتن بیرون شوم
در پی لیلا رخی مجنون شوم
هر که نشناسد امام خویش را
بر که بسپارد زمان خویش را
با همه لحظه خوش آواییم
در به در کوچه ی تنهاییم
ای دو سه تا کوچه ز ما دورتر
نغمه ی تو از همه پر شور تر
کاش که این فاصله را کم کنی
محنت این قافله را کم کنی
کاش که همسایه ی ما می شدی
مایه ی آسایه ی ما می شدی
هر که به دیدار تو نایل شود
یک شبه حلال مسائل شود
دوش مرا حال خوشی دست داد
سینه ی ما را عطشی دست داد
نام تو بردم لبم آتش گرفت
شعله به دامان سیاوش گرفت
نام تو آرامه ی جان من است
نامه ی تو خط اوان من است
ای نگهت خاست گه آفتاب
در من ظلمت زده یک شب بتاب
پرده برانداز ز چشم ترم
تا بتوانم به رخت بنگرم
ای نفست یارومدد کار ما
کی و کجا وعده ی دیدار ما
دل مستمندم ای جان به لبت نیاز دارد
به هوای دیدن تو هوس حجاز دارد
به مکه آمدم ای عشق تا تو را بینم
تویی که نقطه ی عطفی به اوج آیینم
کدام گوشه ی مشعر
کدام گوشه ی منا
به شوق وصل تو در انتظار بنشینم
ای زلیخا دست از دامان یوسف بازکش
تاصبا پیراهنش را سوی کنعان آورد
ببوسم خاک پاک جمکران را
تجلی خانه ی پیغمبران را
خبر آمد خبری در راه است
سر خوش آن دل که ار آن آگاه است
شاید این جمعه بیاید...شاید
پرده از چهره گشاید...
شاید