درویشی گمنام

جــز الف قـد دوسـت در دل درویــش نیسـت........... خــانــه تنگیسـت دل جــای یکــی بیـش نیسـت

درویشی گمنام

جــز الف قـد دوسـت در دل درویــش نیسـت........... خــانــه تنگیسـت دل جــای یکــی بیـش نیسـت

تا خیل غمت...........

تا خیل غمت خیمه زد اندر دل تنگم

 

از تنگ دلی با در و دیوار به جنگم

گر کشته ز عشق تو شوم صاحب نامم

 

ور زنده کوی تو روم مایه‌ی ننگم

در ورطه‌ی شوق تو چه اندیشه ز بحرم

 

در لجه عشق تو چه پرواز نهنگم

تا پاره نگردید ز هم رشته‌ی عمرم

 

تار سر زلف تو نیفتاد به چنگم

روی تو در آیینه‌ی جان عکس بینداخت

 

تا تخته‌ی تن پاک بگشت از همه رنگم

زان رو به خدنگ مژه‌ات دوخته‌ام چشم

 

کابروی کمان دار تو دوزد به خدنگم

دستی که طمع دارم از آن ساغر صهبا

 

ترسم شکند شیشه‌ی امید به سنگم

فریاد که آن عمر شتابنده فروغی

 

*********************

فروغی بسطامی

گشت از ره بیداد ولیکن به درنگم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد