درویشی گمنام

جــز الف قـد دوسـت در دل درویــش نیسـت........... خــانــه تنگیسـت دل جــای یکــی بیـش نیسـت

درویشی گمنام

جــز الف قـد دوسـت در دل درویــش نیسـت........... خــانــه تنگیسـت دل جــای یکــی بیـش نیسـت

فرازهائی از نهج البلاغه

  آنها عمرى درازتر داشتند  

از سخنان امام درباره چگونگى دنیا شما را از دنیا برکنار میدارم ، دنیائى که در دهان دنیاپرستان شیرین است و در برابر دیدگان مشتاقانش سبز و خرم بنظر میرسد ولى پیچیده در شهواتست و خود را با بهره‏هاى ناپایدارش بدوستى میزند و با کالاى اندکش شگفتى میزاید و به آرزوها و فریبهایش خویش را زیور مى‏کند اما شادمانیش پایدار نیست و کسى از دردها و گرفتاریهایش در امان نمى‏ماند ، بسیار مى‏فریبد و زیان ببار مى‏آورد بهره‏هایش دگرگون‏پذیر و ناپایدار و نابودگر است ، شکمباره‏اى است که میخورد و مى‏کشد ، هواخواهانش چون به آرزویشان رسیدند و از آن خشنود شدند بهره‏اى بهتر نمى‏یابند و بهره‏اى پایدار نمى‏یابند چنانکه خداوند فرمود :
" بهره‏هاى دنیا ، همچون آبى است که از آسمان میبارد و با گیاهان زمین در مى‏آمیزد ولى پس از آن خشک میشود و بادها آنرا بهر سوى مى‏پراکند و خداوند بهر چیز تواناست " هر کس از این دنیا بشادمانى و خرمى رسید بدنبال آنها دردهائى یافت که اشکهایش فرو ریخت و اگر شکمش از نعمتهاى دنیا سیر شد ناگواریهاى روزگار ، زیر و رویش کرد و اگر باران آسایش دنیا بر کسى بارید ، ابرهاى اندوه بر او باران بلا بارید این دنیاست که بامدادان یارى میدهد و شبانگاهان کسى را نمى‏شناسد و اگر از سوئى گوارائى و شیرینى مى‏بخشد از دیگر سوى تلخى و ناروائى ببار مى‏آورد و چون کسى به خرمى و شادابیش دست یابد پشت سر آن به سختیها و رنجها گرفتار میگردد و چون شبانگاه در بستر آسایش بخوابد سحرگاه با ترس و هراس روبرو مى‏شود ، فریبگرى است که مردمان را مى‏فریبد و نابود گرى است که هر کس در او زیست مى‏کند بنابودى مى‏افتد ، در توشه هاى آن خیرى نیست مگر در توشه پرهیزگارى ، هر کس از آن بهره‏اى اندک یافت ، به امنیتى بسیار میرسد و آنکس که بفراوانى از آن بهره گرفت بگناه و هلاک افتاد و بهره‏هایش بنابودى افتاد چه بسیار کسانى که باو اعتماد کردند و بسختى و درد افتادند و چه بسا کسانى که باو اطمینان کردند و دنیا بزمینشان انداخت ، مردانى شکوهمند را به پستى کشانید و قدرتمندانى را خوار کرد و قدرتها و دولتها را دست بدست گردانید ، زندگانى و کامرانیش تیره و کدر و آب گوارایش شور و ناگوار و شیرینش تلخ و خوراکش زهرآگین و ریسمانش سست و تکه پاره است ، زنده‏اش در خطر مرگ و تندرستش در معرض بیمارى و دولتش از دست رفته و چیره و پیروزش شکست یافته است هر کس از آن بهره‏اى فراوان یافت واژگون شد و هر کس به همسایگیش در آمد هست و نیستش به غارت رفت .
آیا این شما نیستید که بجاى کسانى نشسته‏اید که عمرى درازتر و آثارى پایدارتر و آرزوهائى درازتر و گروههائى بیشتر و سپاهیانى انبوه‏تر داشتند ؟
آنها دنیا را پرستیدند و نعمتهایش را برگزیدند و پس از آن بدون توشه‏اى کافى و بى‏مرکبى آماده و هموار از این دنیا کوچ کردند .
آیا شما شنیدید که دنیا براى آنها خودش را فدا کند و یا با کمکى یاریشان دهد و یا با آنها به نیکى رفتار کند ؟ نه . . .
بلکه آنها را بسختى‏ها دچار کرد و با حوادثى کوبنده درهم کوفت و سست کرد و با ناگواریها از جایشان کند و چهره‏شان را بخاک مالید و در زیر گامهاى بلاها لگدکوبشان کرد و رنجها و دردها را بسراغشان فرستاد و شما دیدید که چگونه با نزدیکان خود به ناآشنائى پرداخت و کسانى را که به او گرائیدند و به او دل بستند از خود راند تا اینکه از دنیا به جهان ابدى کوچ کردند آیا جز گرسنگى توشه‏اى و جز گور تنگ جایگاهى و غیر از تاریکى ، چراغى و جز پشیمانى پى‏آمدى به آنها بخشید ؟
آیا چنین دنیائى را براى خود برمیگزینید و به او اطمینان مى‏کنید و به بهره‏هایش حرص مى‏ورزید ؟ دنیا براى آنکس که رنگ و زیورش را متهم نسازد و از خطراتش نترسد جایگاهى بد و ناسزاوار است . پس بدانید و البته میدانید که شما دنیا را پشت سر میگذارید و از آن کوچ میکنید ، از سرنوشت کسانى پند گیرید که مى‏گفتند ، ( کى از ما نیرومندتر است ؟ ) آنها را بسوى گورهایشان بردند بدون اینکه در سوارى مرکب خویش مختار باشند و بژرفاى گور انداختند بى‏آنکه در آنجا مهمان باشند ، در بستر گور آرمیدند و از خاکها کفن پوشیدند و با استخوانهاى پوسیده همسایه شدند ، همسایگانى که بدعوتها پاسخ نمى‏دهند و سختى‏ها را از خود دور نمى‏کنند و گریه‏ها و زاریها را نمیفهمند اگر بارانى بر آنها ببارد شادمان نمى‏شوند و اگر خشکسالیها پدید آید زیان نمى‏بینند ، فراهمند ولى تنهایند و همسایه‏اند و از هم دورند و با آنکه بهم نزدیکند بدیدار یکدیگر نمى‏روند و در کنار همند و نزدیکى نمى‏جویند ، شکیبایانى که کینه‏هاشان از دل رفته و صابرانى که حسدها شان مرده است ، کسى از درد و اندوهشان نمیترسد و بیارى آنها امید نمى‏بندد .
از روى زمین بشکم آن انتقال یافته و از فراخى به تنگى افتاده و از اجتماع ، به تنهائى گرائیده و از روشنى به تاریکى رسیده‏اند همان سان که برهنه بدنیا آمدند ، برهنه از آن رفتند و بهمراه اعمالشان از این دنیا بجهان ابدى و سراى پایدار آخرت کوچ کردند چنانکه خداوند پاک فرمود ( آفریدگان را همچنانکه پدید آوردیم باز میگردانیم این وعده ما حتمى است و ما چنین خواهیم کرد ) .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد