-
مناجات خواجه عبدالله انصاری
جمعه 11 آبانماه سال 1386 08:08
خواجه عبدالله انصاری خدایا پیر طریقت گوید: خدایا به هر صفت که هستم، برخواست تو موقوفم، به هر نام که مرا خوانند به بندگی تو معروفم. تا جان دارم، رخت از این کوی برندارم؛ هر کس که تو آن اویی بهشت او را بنده است و آن کس که تو در زندگانی او هستی، زنده جاوید است. خداوندا، گفتار تو راحت دل است و دیدار تو زندگانی جان. زبان به...
-
اطورا قلب
شنبه 5 آبانماه سال 1386 11:32
اطوار (مراتب) قلب بدان همان گونه که هر آسمانی از آسمانهای هفتگانه محل ستارهای است، هم چنین هر طوری (درجهای) از اطوار قلب نیز کانون جوهری است از جواهر رحمانی یا نفسانی، مثل فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله که فرمود: مردمان معادنی هستند همچون کانهای طلا و نقره. اما طور(درجه) اول که نامش را صدر گفتهاند که جایگاه و...
-
دعائی از صحیفه سجادیه
چهارشنبه 2 آبانماه سال 1386 12:59
وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی التَّذَلُّلِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ) رَبِّ أَفْحَمَتْنِی ذُنُوبِی، وَ انْقَطَعَتْ مَقَالَتِی، فَلَا حُجَّةَ لِی، فَأَنَا الْأَسِیرُ بِبَلِیَّتِی، الْمُرْتَهَنُ بِعَمَلِی، الْمُتَرَدِّدُ فِی خَطِیئَتِی، الْمُتَحَیِّرُ عَنْ قَصْدِی، الْمُنْقَطَعُ بِی. قَدْ أَوْقَفْتُ...
-
برگی از مناجات پیر هرات
یکشنبه 29 مهرماه سال 1386 17:09
الهی در سر گریستنی دارم دراز ـ ندانم که از حسرت گریم یا از ناز ـ گریستن حسرت بهره یتیم و گریستن شمع بهره ناز ـ از ناز گریستن چون بود این قصه یی است دراز ـ الهی یک چند بیاد تو نازیدیم آخر خود را رستخیز گزیدیم چومن کیست که این کار را سزیدیم اینم بس که صحبت تو ارزدیم ـ الهی نه جز از یاد تو دلست نه جز از یافت تو جان پس...
-
دعائی از صحیفه سجادیه
شنبه 28 مهرماه سال 1386 16:16
(وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ إِذَا حَزَنَهُ أَمْرٌ وَ أَهَمَّتْهُ الْخَطَایَا) اللَّهُمَّ یَا کَافِیَ الْفَرْدِ الضَّعِیفِ، وَ وَاقِیَ الْأَمْرِ الْمَخُوفِ، أَفْرَدَتْنِی الْخَطَایَا فَلَا صَاحِبَ مَعِی، وَ ضَعُفْتُ عَنْ غَضَبِکَ فَلَا مُؤَیِّدَ لِی، وَ أَشْرَفْتُ عَلَى خَوْفِ لِقَائِکَ فَلَا مُسَکِّنَ...
-
دعائی از صحیفه سجادیه ( عاقبت بخیر ی )
جمعه 27 مهرماه سال 1386 20:20
وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ بِخَوَاتِمِ الْخَیْرِ) یَا مَنْ ذِکْرُهُ شَرَفٌ لِلذَّاکِرِینَ، وَ یَا مَنْ شُکْرُهُ فَوْزٌ لِلشَّاکِرِینَ، وَ یَا مَنْ طَاعَتُهُ نَجَاةٌ لِلْمُطِیعِینَ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اشْغَلْ قُلُوبَنَا بِذِکْرِکَ عَنْ کُلِّ ذِکْرٍ، وَ أَلْسِنَتَنَا بِشُکْرِکَ عَنْ...
-
دعائی از صحیفه سجادیه ( اخلاق پسندیده )
چهارشنبه 25 مهرماه سال 1386 17:18
وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی مَکَارِمِ الْأَخْلَاقِ وَ مَرْضِیِّ الْأَفْعَالِ) اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ بَلِّغْ بِإِیمَانِی أَکْمَلَ الْإِیمَانِ، وَ اجْعَلْ یَقِینِی أَفْضَلَ الْیَقِینِ، وَ انْتَهِ بِنِیَّتِی إِلَى أَحْسَنِ النِّیَّاتِ، وَ بِعَمَلِی إِلَى أَحْسَنِ الْأَعْمَالِ....
-
عید سعید فطر مبارکباد
جمعه 20 مهرماه سال 1386 22:23
مهربان پروردگار! به پاسداشت مهرورزی تو، روزه گرفتیم و اکنون به نماز فطرت، پاک میرویم و در آبی رحمتت روح و جان می شوییم و تن پوش آمرزش بر تن می نماییم. در این لحظه های سبز استجابت، شاخه های نخل آرزو را در دست می گیریم و ظهور موعود آخرین را از تو میخواهیم. ساقی بیار باده که ماه صیام رفت درده قدح که موسم ناموس و نام رفت...
-
مناجات خواجه عبدالله انصاری
جمعه 13 مهرماه سال 1386 18:01
-
مناجات ژیر هرات
چهارشنبه 11 مهرماه سال 1386 16:37
الهی نور تو چراغ معرفت بیفروخت دل من افزونی است گواهی تو ترجمانی من بکردند ندأ من افزونی است قروب تو چـــراغ وجد بیفروخت همت من افزونی است بود تو کار من راست کـــرد بود تو من افزونی است ـ الهی از بود خود چه دیدم مگر بلا و عناد از بود تــــو همـــه عطا است و وفای به بر پیدا و بکرم هویدا ـ نا کرده گیر کرد رهی و آن کـــن...
-
از امیرالموننین علی (ع)
یکشنبه 8 مهرماه سال 1386 16:21
... و امواج علم بر اساس حقیقت ادراک و بصیرت بر آنها هجوم برد و بیکباره آنان را احاطه نمود و جوهره ایمان و یقین را بجان و دل خود مس کردند و آنچه را خوشگذران ها سخت و ناهموار داشتند ، نرم و ملایم و هموار انگاشتند و به آنچه جاهلان از آن در وحشت بودند، انس گرفتند فقط با بدن خاکی خود همنشین دنیا شدند، با روحهائیکه به...
-
فیه ما فیه
شنبه 7 مهرماه سال 1386 14:33
سخنی از جلالالدین محمد بلخی در آدمی عشقی و دردی و خارخاری و تقاضایی هست که اگر صدهزار عالم ملک او شود که نیاساید و آرام نیابد. این خلق به تفصیل در هر پیشهای و صنعتی و منصبی و تحصیل نجوم و طب و غیرذلک میکنند و هیچ آرام نمیگیرند، زیرا آنچ مقصودست به دست نیامده است. آخر معشوق را دلارام میگویند یعنی که دل به وی آرام...
-
در محضر مولانا
جمعه 6 مهرماه سال 1386 10:55
در مجالس سبعه مولانا مناجات یا رب! ای پروردگار! ای پرورنده! ما را بدان نوری پرور که بندگان مقبل خود را پروری از بهر وصال دوست، بدین علف شهوت مپرور ما را که دشمنان را بدان میپروری بر مثال گاو و گوسفندان آخری و پروری که پرورند، از جهت گوشت و پوست و مرغان حواس ما را به چینه علم و حکمت پرور، جهت بر آسمان پریدن، نه به...
-
ثبات در عبادت
چهارشنبه 4 مهرماه سال 1386 07:45
ثبات در عبادت واماندگی است آنکه سالک هر گاه پرسد ز درازی و ز کوتاهی راه جز در حق دری نیست که انسان آن در را بزند، اگر براند و اگر بخواند بندهایم. نقل شده است که عارفی سالها عبادت میکرد و همیشه یک سوم شب را بیدار بود و روزی به مریدها فرمود: دیشب به من گفتند تو قابل قبول این درگاه نیستی و زحمات تو نتیجهای ندارد. شب...
-
در محضر مولانا
چهارشنبه 28 شهریورماه سال 1386 13:48
قصه احد احد گفتن بلال به روایت مولانا بلال حبشی برده یکی از محتشمان مکه بود. وقتی که به آیین حنیف احمدی گرایید، صاحبش برآشفت و برای گسستن حبل (ریسمان) ایمان او روزهای متوالی وی را در هرم آفتاب نیمروزی روی زمین میانداخت و با تازیانههای آتشین تنش را لاله باران میکرد. و بلال در صفیر تازیانهها پیوسته "احد احد"...
-
سرآغازی ذوباره
سهشنبه 27 شهریورماه سال 1386 11:41
حمد و سپاس خداى را،آن نخستین بى پیشین را و آن آخرین بى پسین را،خداوندى را که دیده بینایان از دیدارش قاصر آید و اندیشه واصفان از نعت او فروماند.آفریدگان را به قدرت خود ابداع کرد و به مقتضاى مشیت خویش جامه هستى پوشید و به همان راه که ارادت او بود روان داشت و رهسپار طریق محبت خویش گردانید. چون ایشان را به پیش راند،کس...
-
ناظر منظور (۸)( وحشی بافقی )
جمعه 8 تیرماه سال 1386 19:41
رسیدن آن گل نودمیدهی چمن رعنایی و سرو تازه رسیدهی گلشن زیبایی به مرغزاری که پنجهی چنارش شاخ بیداد شکستی و آفتاب بلند پایه در سایه بیدش نشستی بیان میکرد هر سو غنچه با گل به سر گوشی حدیث خون بلبل میان سبزه آب افتاده بیهوش کشیده سبزه تنگ او را در آغوش پی راحت فرود آمد ز شبرنگ به طرف سبزهزاری کرد آهنگ به آسایش به روی...
-
تفالی باحافظ
پنجشنبه 10 خردادماه سال 1386 23:28
مزن بر دل ز نوک غمزه تیرم که پیش چشم بیمارت بمیرم نصاب حسن در حد کمال است زکاتم ده که مسکین و فقیرم چو طفلان تا کی ای زاهد فریبی به سیب بوستان و شهد و شیرم چنان پر شد فضای سینه از دوست که فکر خویش گم شد از ضمیرم قدح پر کن که من در دولت عشق جوان بخت جهانم گر چه پیرم قراری بستهام با می فروشان که روز غم بجز ساغر نگیرم...
-
ناظر منظور ۷( وحشی بافقی )
دوشنبه 27 فروردینماه سال 1386 20:27
در تعریف محیطی که موجش با قوس قزح برابری میکرد و کشتیش به زورق آفتاب سر در نمیآورد گهر پاشی که این گوهر گزین کرد به سوی بحر معنی رو چنین کرد که ناظر رخش راندی با رفیقان به دل سد کوه غم از بار حرمان به روز و شب و بیابان میبریدند که روزی بر لب دریا رسیدند نه دریا بلکه پیچان اژدهایی ازو افتاده در عالم صدایی به روی خاک...
-
ناظر منظور ۶( وحشی بافقی )
یکشنبه 26 فروردینماه سال 1386 17:24
رفتن معلم به در خانهی دستور و بیان کردن عشق ناظر نسبت به منظور و مقدمهی درد فراق و آغاز حکایت اشتیاق چو طفل روز رفت از مکتب خاک سواد شب نمود از لوح افلاک معلم بر در دستور جا کرد حدیث خود به خاصانش ادا کرد به دستور از معلم حال گفتند یکایک صورت احوال گفتند معلم را به سوی خویشتن خواند به تعظیم تمامش پیش بنشاند چو از هر...
-
ناظر منظور 5 ( وحشی بافقی )
جمعه 24 فروردینماه سال 1386 17:05
شیر حکمت از پستان خامه گشادن و طفل فسانه را در مهد خیال پرورش دادن در آغاز حکایت عشقبازی و ابتداء روایت نکته سازی نوا پرداز قانون فصاحت چنین زد چنگ بر تار حکایت که بود اقلیم چین را شهریاری به تخت شهریاری کامکاری به تاج نامداری سربلندی به زنجیر عدالت ظلم بندی به چین در دور عدل آن جهاندار نبود آشفتهای جز طره یار به جز...
-
ناظر منظور 4 ( وحشی بافقی )
پنجشنبه 23 فروردینماه سال 1386 11:21
رو به میدان معانی کردن و تیغ دو زبان برآوردن در مدح شهسواری که از دو انگشت نوک تیغ دو سر دیدهی شرک را کور نمود و از بنان ذوالفقار پیکر باب خیبر گشاده از آنرو صبح این روشندلی یافت که چون ما در دلش مهر علی تافت ز مهر او منور خانهی خاک به نام او مزین مهر افلاک قضا چون رایت هستی برافرخت علم را عین نامش سر علم ساخت قدر...
-
ناظر منظور 3 ( وحشی بافقی )
سهشنبه 21 فروردینماه سال 1386 15:16
طلوع کردن اختر معانی از افق سپهر نکته دانی در تعریف شبی که اخترش طعنه بر نور بدر میزد و صحبتش طعنه بر شام قدر شبی چون روز شادی عشرت افزای جهان روشن ز ماه عالم آرای ز عالم زاغ پا بیرون نهاده خروس از صبحدم در شک فتاده نشسته گوشهای مرغ مسیحا به هر جانب روان گردیده حربا نبودی گر نجوم عالم افروز نکردی فوق آن شب را کس از...
-
ناظر و منظور 2( از وحشی بافقی)
سهشنبه 21 فروردینماه سال 1386 00:31
دست نیاز به درگاه بینیاز گشودن و از حضرت باری التماس رستگاری نمودن خداوندا گنهکاریم جمله ز کار خود در آزاریم جمله نیاید جز خطاکاری ز ما هیچ ز ما صادر نگردد جز خطا هیچ ز ما غیر از گنهکاری نیاید گناه آید ز ما چندانکه باید ز ننگ ما به خود پیچند افلاک زمین از دست ما بر سرکند خاک سیه شد نامه ما تا به حدی که نبود از سفیدی...
-
ناظر و منظور ( از وحشی بافقی)
شنبه 18 فروردینماه سال 1386 16:48
زهی نام تو سر دیوان هستی ترا بر جمله هستی پیش دستی زکان صنع کردی گوهری ساز وزان گوهر محیط هستی آغاز به سویش دیده قدرت گشادی بنای آفرینش زو نهادی ازو دردی و صافی ساز کردی زمین و آسمان آغاز کردی به روی یکدگر نه پرده بستی ثوابت را ز جنبش پا شکستی به تار کاکل خور تاب دادی لباس نور در پیشش نهادی به نور مهر مه را ره نمودی...
-
انسانم آرزوست
دوشنبه 6 فروردینماه سال 1386 14:56
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست بگشای لب که قند فراوانم آرزوست ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر کان چهره مشعشع تابانم آرزوست بشنیدم از هوای تو آواز طبل باز باز آمدم که ساعد سلطانم آرزوست گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا برو آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست وان دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست وان ناز و باز و تندی دربانم آرزوست...
-
عید نورز مبارکباد
جمعه 3 فروردینماه سال 1386 17:29
هــــو الهـــــــــو پیـــروزی نیکـی بــر اهـریمـــن عیــــد سعیــد و فــرخنده جمشیـــــدی را بـه همـه شمـا تبــریک وتهنیــت عـرض نمـوده و امیــد وارم سـال خــوب وخــوش و پـــر بــاری بــرای شمــا عــزیــزان بـاشــــد همـــراه بــا ســربلنــدی و عــزت و مــوفقیت . انشــالله نـــــــــورزتـــــــــــان...
-
شعری از وحشی بافقی
جمعه 25 اسفندماه سال 1385 11:07
زهی نام تو سر دیوان هستی ترا بر جمله هستی پیش دستی زکان صنع کردی گوهری ساز وزان گوهر محیط هستی آغاز به سویش دیده قدرت گشادی بنای آفرینش زو نهادی ازو دردی و صافی ساز کردی زمین و آسمان آغاز کردی به روی یکدگر نه پرده بستی ثوابت را ز جنبش پا شکستی به تار کاکل خور تاب دادی لباس نور در پیشش نهادی به نور مهر مه را ره نمودی...
-
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
سهشنبه 22 اسفندماه سال 1385 15:32
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید داستان غم پنهانی من گوش کنید قصه بی سر و سامانی من گوش کنید گفت وگوی من و حیرانی من گوش کنید شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم ساکن کوی بت عربدهجویی بودیم عقل و دین باخته، دیوانهی رویی بودیم بستهی سلسلهی سلسله مویی بودیم...
-
اشعاری از جامی
پنجشنبه 17 اسفندماه سال 1385 16:43
بیا ساقی و، طرح نو درفکن! گلین خشت از طارم خم شکن! برآور به خلوتگه جست و جوی به آن خشت، بر من در گفت و گوی! بیا مطرب و، عود را ساز ده! ز تار ویام بر زبان بند نه! چو او پرده سازد شوم جمله گوش نشینم ز بیهوده گویی خموش * * * بیا ساقی و، زآن می دلپسند که گردد از او سفله، همت بلند، فروریز یک جرعه در جام من! که دولت زند...